نسبت، تفاوت و ارتباط هویت ملی و ملی گرایی
نویسنده: دکتر یاسر صابری
دکتری علوم سیاسی و مدرس دانشگاه
مقدمه
هویت ملی و ملیگرایی مفاهیمی هستند که در ادبیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار به کار رفته و میروند. مفاهیمی که خود دلالت های گفتاری و هنجاری دارند و در ذهنیت جامعه، اثرات فرهنگی به جای میگذارند. از این منظر شناخت و آگاهی از ابعاد اصطلاحی، تاریخی و فرهنگی این مفاهیم، در میان هر ملتی دارای اهمیت و اثر است. پیش از بررسی نسبت و تفاوت این دو واژه در بدو امر تعریفی اصطلاحی از آنها ارائه میکنیم تا به درک عمیق تری از آن دست یابیم.

تعریف هویت ملی
هویت ملی به عنوان عالیترین سطح هویت، ترکیبی وابسته از دو بخش هویت و ملیت است و هویت اشاره به کیستی و چیستی دارد و ملیت به تعلق به یک سرزمین و تاریخ و فرهنگ در یک محدوده جغرافیایی مشخص، بر این اساس می توان گفت که هویت ملی به کیستی و چیستی جامعه در عرصه ملی اشاره دارد و گام را فراتر از هویت فردی در جغرافیا و تاریخی به وسعت یک ملت قرار میدهد. پس پاسخ به این پرسش بنیادین که یک ملت، در یک محدوده جغرافیایی، در کنار همنوعان هم میهن، هم زبان، هم فرهنگ و دارای تاریخ مشترک، که هستند، هویت ملی را معرفی می کند. بر این اساس هویت ملی مفهومی تاریخی و حدوثی است و در بستر زمان متاثر از تغییرات و تحولات شکل میگیرد.
به سان خود در برابر دیگری
این محدوده های مکانی، تاریخی و فرهنگی، واجد نشانگان، نمادها و رموزی هستند که یک ملت، بدانها احساس تعلق و تعهد می کند. این نشانگان شامل هنجارها، ارزش ها، زبان، دین، ادبیات، سنت و نمادهای بیرونی است که متمایز کننده یک ملت از دیگر ملت ها است و هویت ملی خاصی را بازنمایی می کند. هویتی که در خارج از مرزها و محدودها نیز با هر فردی از جامعه همراه است و جزئی جدایی ناپذیر از اوست. بنابراین هویت ملی نمایانگر «خودی» است در مقابل «دیگری». به عبارت دیگر «غیریت ی»«Antagonism» وجود دارد که با در نظر داشتن او می توان هویت «خودی» را واضح تر مشاهده و شناسایی کرد. دستیابی به خودآگاهی از هستی «خود» یا هستی ملی با آگاهی از هستی «دیگری».

دیگری
وجود «دیگری» و در نتیجه شناسایی هویت ملی در کنار شناسایی «دیگری» و احیانا تعارض یا تضاد با او، ما را به مفهوم دیگری به نام «ملت -دولت» می رساند. گرچه تولد مفهوم هویت ملی را می توان به پس از برپایی دولت-ملتها و مرزهای جغرافیایی نسبت داد اما هر کشوری در بیان هویت ملی اش، میراثی چند هزار ساله از تاریخ و فرهنگی اش را بازنمایی می کند تا هویتی برساخته را در گستره تاریخ با نمادها، نشانه ها، اسطورهها و سنت های قدیم تر و اصیل تر به عرصه ظهور برساند و ازین رهگذر اهداف و آرمان های حال و آیندهاش را مشروعیت و اعتباری تاریخی ببخشد. به عبارت دیگر از مجموعه ای از داده های تاریخی گذشته به برساختههایی در اکنون جامعه دست پیدا کند.
خویشتن ملی
از سوی دیگر هر ملتی واجد نوعی تکثر و ناهمگونی در ابعاد خرده فرهنگها، قومیتها، مذاهب، زبانها و گویشها، هنجارها و سنتهاست و هویت ملی ناظر بر نوعی تاکید بر خویشتن ملی است که این تکثر را ذیل نوعی وحدت متعادل و متوازن می کند. در واقع گروه های انسانی فراتر از اراده و تشخص خود، حس برتری را به نام هویت ملی تجربه می کنند و به داشتن آن متمایل می شوند. برخلاف عقیده برخی متفکران مانند دریدا، هویت حاصل انکار تفاوتها نیست. بلکه یک حلقه ارتباطی است بین هویت های خاص و هویت عام ملی. نوعی تعلق است به هویتی فراتر از خرده هویتها و خرده گروهها که اعضای ملت در آن عضو هستند. هویت ملی اشتراکی را در میان یک جامعه به وجود می آورد که البته نمی تواند و نباید به انکار تفاوتها و کم اهمیت شدن آنها بینجامد.

تعریف ملیگرایی
مفهوم دوم مورد بررسی این مقاله، «ملیگرایی» به معنای عام سیاسی یعنی «ناسیونالیسم» است. ناسیونالیسم نوعی عقیده سیاسی است که زمینه یکپارچگی جوامع و مشروعیت آنها را برای کسب اقتدار فراهم میآورد. داریوش آشوری در فرهنگ اصطلاحات سیاسیاش، ناسیونالیسم را آگاهی جمعی ناشی از اشتراک در عواملی مانند زبان، ارزشهای اخلاقی، دین، ادبیات، سنت های تاریخی، نمادها و تجربه های مشترک توصیف می کند.
ملیگرایی و ناسیونالیسم
از این منظر، به لحاظ اصطلاحی و لغوی شاید نتوان چندان تمایزی میان ناسیونالیسم و هویت ملی قایل شد و بسیاری از متفکران و نویسندگان نیز، این دو مفهوم را در کنار هم و یا مترادف با یکدیگر به کار می برند. اما مراد ما از طرح این مفهوم کارکرد تاریخی، اجتماعی و سیاسی آن است که نماینده نوعی تفکر و یا مکتب است. آنگونه که آدام اسمیت ناسیونالیسم را دارای این قابلیت می داند که در معنای واقعی خود می تواند همچون یک مذهب، عرض اندام کند و واجد نوعی ارتباط عاطفی میان احساسات ملی گرایانه و مذهب خواهد بود.
مکتب ناسیونالیسم در جوار و یا تقابل و تضاد با سایر مکاتب سیاسی نیز خود را معرفی و بازنمایی میکند. ناسیونالیسم مولود دولت های مطلقه ای است که پس از جریان دولت – ملت سازی در اروپا و در عصر جدید نشو و نما یافتند. بر این مبنا ناسیونالیسم هم مانند هویت ملی واجد نوعی غیریت سازی است اما با این تفاوت که روح هویت ملی مبتنی بر نوعی عزت نفس و اتکا به مولفه های تاریخی، فرهنگی یک ملت است اما ناسیونالیسم در سیر دستیابی به عزت نفس ممکن است در بوته نژادپرستی بغلتد و به برتری و فروتری نژادی برسد. رویکردی که می تواند ناعادلانه، ویرانگر و حتی تجاوزگر باشد.
آثار تأکید بر ناسیونالیسم
تاکید بر ناسیونالیسم به عنوان یک شالوده برای همزیستی یک واحد سیاسی یا یک ملت، در یک محدوده جغرافیایی به احساس تعلق به یک خویشاوندی یا تبار نژادی یا قومی می انجامد که هویت های خرد زبانی، مذهبی، قومی را در خود ذوب می کندو
در نتیجه می تواند در سایه این گروهبندی بزرگ مبتنی بر نیای مشترک، که ماکس وبر هم بدان اشاره دارد بجای وحدت، عامل تفرقه و تجزیه هم شود. بخش مهمی از روشنفکران و متفکران دوره مشروطه تحکیم هویت و وحدت ملی را مترادف با محو تمایزات قومی، زبانی و مذهبی می دانستند.
رویکردی که خرده فرهنگ ها را نه به سوی ذوب شدن در فرهنگ ایرانشهری که برعکس به سمت تجزیه و استقلال میبرد. در ابعاد بزرگتر تاکید بر پان های مختلف از قبیل پان ترکیسم، پان عربیسم، پان کردیسم یا کردایتی با خود میل به تجزیه قومی، زبانی و سرزمینی داشته و دارند. این نوع ناسیونالیسم پس از فتوحات ناپلئون در اروپا گسترش یافت و به تدریج در قرن نوزدهم در آمریکا، انگلیس، ایتالیا و آلمان هم مورد تاکید قرار گرفت. بنابراین ناسیونالیسم در فضایی غیریت ساز، رقابتی و تعارض آمیز در میان دولت-ملت های توسعه طلب و یا مایل به حفظ تمامیت فرهنگی و تاریخی خود پرورش یافت.
ناسیونالیسم در ایران

دوره ساسانی
ریشه تاریخی ناسیونالیسم در ایران به دوره ساسانی باز می گردد اما موج جدید ناسیونالیسم از قرن ۱۹ به بعد وارد ایران گردید. در دوره مشروطه و با ورود ایران به دوره مدرن، مفهوم ناسیونالیسم وارد ادبیات سیاسی اندیشمندان و سیاست ورزان شد. احمد کسروی یکی از مهمترین مدافعان ناسیونالیسم و ملی گرایی در دوره مشروطه بود و از وحدت زبان، دین و تاریخ و فرهنگ دفاع می کرد و هر گونه ناهمانندی دینی، زبانی و فرهنگی را عامل گسیختگی وحدت می دانست و در راستای وحدت و یگانگی دینی و زبانی از اصطلاح «دین پاک» و «زبان پاک» سخن می گفت. او به دنبال برانگیختن انگیزه های میهن دوستی و میهن پرستی بود اما با مدافعان نژادگرایی ملی مرزبندی می کرد.
دوره پهلوی اول
در دوره پهلوی اول، رضاشاه به پیروی از آتاتورک و ترک های جوان، رویکرد ناسیونالیستی را برگزید و تمایل نژادی خود را به آریاییها با نزدیک شدن به دولت آلمان نشان داد. گرایشی که یکی از دلایل اشغال ایران توسط نیروهای متفقین شد. در دوره های بعدی نیز ناسیونالیست های ایرانی در برهه های تاریخی مختلف در تقابل با جریان عمومی قرار گرفتند. در دهه بیست شمسی احزاب ناسیونالیست با نام میهن در مقابل احزاب کارگری و توده قرار گرفتند و در نقطه اوج خود، پان ایرانیستها با ادعای ملی گرایی در تقابل با نهضت ملی شدن نفت صف آرایی کردند.

اهداف ملیگرایی
وحدت
در مجموع می توان گفت که ملی گرایی یا ناسیونالیسم با هویت ملی ابعاد مشترک لفظی و معنایی دارند و هر دو مراد و هدفی وحدت گرا را برای یک ملت دنبال می کنند. هر دو تئوری برای رشد، سعادت و پیشرفت یک ملت در یک محدوده سرزمینی پیش شرطی را با عنوان انسجام و وحدت تصویر می کنند اما در عمل و بر اساس تجربه زیسته ایرانیان، ناسیونالیسم با تاکید بر همسانی و همگونی فرهنگی، زبانی و دینی به هدم و هضم خرده فرهنگها، اقلیت های مذهبی و زبانی می انجامد. در عین حال ذات مقاومتگر عمومی در مقابل همسان سازی مقاومت می کند و احیانا برای برون رفت از ذوب شدن در فرهنگ همسان ساز، به دنبال استقلال و تجزیه خواهد رفت. از سوی دیگر نژاد گرایی هم نتیجه ناگزیر ناسیونالیسم افراطی در بسیاری مواقع هست و خواهد بود.
احساس تعلق به خاک و خون
غیریتی که هویت ملی با آن مرزبندی می کند نه مبتنی بر برتری نژادی که مبتنی بر نوعی تفاوت و تمایز ملی و فرهنگی و تاریخی است.
هویت ملی فراتر از تنوعات قومی، قبیله ای و دینی بر فراز میهن دوستی می نشیند و با کسب داده های تاریخی و برساخت هویتی امروزین و نو، مبتنی بر همان داده ها سعی میکند نوعی احساس تعلق به خاک و خون را در میان مردم به وجود می آورد تا نیروی محرکه ای برای پیشرفت فردی و اجتماعی باشد.
هویت ملی نه مانند ناسیونالیسم وحدت گرا به دنبال برپایی دینی واحد است و نه همنوا با ناسیونالیسم افراطی در پی حذف دین از عرصه اجتماع. این رویکرد همه ادیان را به رسمیت می شناسد و گرایش های مذهبی را بخشی از هویت ملی می داند و همزیستی میان آنان را مقهوم همبستگی ملی می داند و ازین رهگذر است که هویت ملی و تلاش برای شناسایی آن میتواند به یکی از مفاهیم کاربردی و موثر برای پیشرفت، اراده مثبت و اعتماد به نفس ملی باشد.
منابع
. احمدی، بابک، (۱۳۸۸)، مدرنیته و اندیشه انتقادی، تهران، مرکز
. Rorty, Richard, (1980), Philosophy and the Mirror of Nature, Basil, Blackwell PP 10-19.
.گیدنز، آنتونی، (۱۳۸۷) تجدد وتشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشرنی،۲۷-۳۰
. برلین، آیزایا (۱۳۸۵) سرشت تلخ بشر، ترجمه لیلا سازگار، تهران، قفنوس، صص ۳۵۹-۳۶۲
. Derrida, 1992 Derrida, Jacques, (1992) the other heading, reflections on today s Europe, tr. By pascal anne breaul and Michael b. nass, Indiana unive. Press.
. حاجیانی،ابراهیم، (۱۳۷۹)، تحلیل جامعه شناختی هویت ملی در ایران و طرح چند فرضیه، فصلنامه مطالعات ملی، سال ۱۰ ، ش ۵ ، ص۱۹۷
. قمری، داریوش، (۱۳۸۰)، تحول ناسیونالیسم در ایران، ۱۳۲۰-۱۳۳۲، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷
. آشوری، داریوش، (۱۳۷۳)، دانشنامه سیاسی، ویرایش دوم، تهران، مروارید، ص ۳۱۹
.Smith, Anthony D. (2003). Chosen Peoples. Oxford: Oxford University Press, p45.
. مکی، حسین، )۱۳۶۲(، تاریخ بیست ساله، تهران، نشر ناشر، جلد ششم، ص۲۸۵
. کسروی، احمد، (۱۳۲۳)، دادگاه، تهران، پیمان، صص ۱۳-۲۴ و کسروی، احمد،(۱۳۲۲)، زبان پاک، http://www.kasravi.info/ketabs/zabane-pak.pdf، ص ۵
