آب نان آواز

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی
کز چه در آن تنگناشان باز شادی های شیرین است
کمترین تصویری از یک زندگانی
آب نان آواز
ور فزون تر خواهی از آن
گاهگه پرواز
ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز
(ور فزون تر، باز خواهی … بگویم باز؟)

آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگ سالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود

آب نان آواز
آب نان آواز

شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی

 

 

 

 

 


نان و آزادی

آلبر کامو

از مجموع نمونه‌های قانون‌شکنی و اخاذی که هم‌اکنون به آنها اشاره شد می‌توانیم زمانی را پیش‌بینی کنیم که در اروپایی سراسر پوشیده از اردوگاه‌های کار اجباری، تنها افراد آزاد زندانبانانی باشند که آن‌گاه باید یکدیگر را به زندان بیندازند. هنگامی که تنها یک نفر باقی بماند، او را «زندانبان اعظم» خواهند خواند، و این همان جامعه‌ی آرمانی خواهد بود که مشکل مخالفت‌های دردسرساز برای همه‌ی حکومت‌های قرن بیستم را تا ابد حل خواهد کرد.

البته این صرفاً پیشگویی است، و اگر چه حکومت‌ها و نیروهای پلیس سراسر جهان با نهایت حسن‌نیت برای تحقق بخشیدن به چنین وضع سعادت‌بخشی سخت در تلاشند، هنوز به آنجا نرسیده‌ایم.

مثلاً در میان خود ما در اروپای غربی، آزادی رسماً مورد تأیید است. اما اینچنین آزادی مرا به فکر آن دختر‌عمه‌ی فقیر در بعضی خانواده‌های طبقه متوسط می‌اندازد. دختر‌عمه‌ی مورد بحث بیوه شده و حافظ و نگهدار طبیعی خود را از دست داده است. بنابراین، او را آورده‌اند و اتاقی در طبقه‌ی بالا به او داده‌اند و در آشپزخانه با خوشرویی او را راه می‌دهند. گاهی روزهای تعطیل او را با خود می‌برند و به نمایش می‌گذارند تا ثابت کنند که آدم‌های نیک و با فضیلتی هستند نه مشتی سگ کثیف.

ولی در همه‌ی موارد دیگر، به‌خصوص در مواقع رسمی، از او می‌خواهند که لب از لب باز نکند. و اگر فلان مأمور پلیس در کنج و کناری تاریک به او دست‌درازی کند، لازم نیست سر‌و‌صدا راه بیندازیم، زیرا دختر‌عمه از این چیزها، به‌خصوص با آقای خانه، قبلاً هم داشته است، و مهمتر اینکه ارزش ندارد رابطه‌ی آدم با مراجع قانونی به‌هم بخورد. در شرق اروپا، باید تصدیق کرد که بی‌رودربایستی‌تر عمل می‌کنند.

دختر‌عمه را در گنجه حبس کرده‌اند و دو کلون محکم به در زنده‌اند و قضیه برای همیشه حل شده است. ظاهراً وقتی که کمابیش پنجاه سال دیگر جامعه‌ی آرمانی قطعاً تأسیس شود، او را هم بیرون خواهند آورد و به افتخارش جشن خواهند گرفت.

ولی، به گمان من، تا آن زمان چیزی به‌جز موجودی بیدزده از او باقی نخواهد ماند، و می‌ترسم که دیگر به هیچ‌کاری نیاید. وقتی لحظه‌ای تأمل کنیم، می‌بینیم که این دو برداشت از آزادی، یکی در گنجه و دیگری در آشپزخانه، هر دو می‌خواهند خود را بر آن دیگری به‌زور تحمیل کنند و در این جار و جنجال مجبورند فعالیت‌های دختر‌عمه را باز هم بیشتر تقلیل دهند، و به‌آسانی دیده می‌شود که تاریخ ما بیشتر تاریخ بردگی است تا آزادی، و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم همان است که توصیف کردیم و هر بامداد که روزنامه را برمی‌داریم، چشمان‌مان را خیره می‌کند و سرجمع روزها و هفته‌هایمان بدل می‌شود به یک روز طغیان و تهوع.

از همه چیز ساده‌تر و، بنابراین، وسوسه‌انگیزتر این است که این‌گونه شیطنت‌ها را به پای حکومت‌ها یا بعضی قدرت‌های ناشناخته بنویسیم که شک نیست به‌راستی گناه‌کارند و گناه‌شان به حدی محرز است که دیگر نمی‌دانیم از کجا شروع شده است. اما مسئوولیت تنها به دوش آنها نیست.

اگر قرار بود آزادی برای رشد بیشتر همیشه به حکومت‌ها تکیه کند، احتمالاً یا هنوز دوره‌ی شیرخوارگی را می‌گذرانید و یا قطعاً دفن شده بود و بر سنگ‌گورش نوشته بودند: «این نیز فرشته‌ای دیگر در آسمان‌هاست». تا جایی که می‌دانم، جامعه‌ی پول و بهره‌کشی هرگز به حصول اطمینان از پیروزی آزادی و عدالت متهم نشده است.

دولت‌های پلیسی هرگز در معرض این سوءظن نبوده‌اند که در زیر‌زمین‌هایی که در آنها از اتباعشان بازجویی می‌کنند، دانشکده‌های حقوق باز کرده‌اند. بنابراین، هنگامی که دست به ظلم و جور و سرکوب می‌زنند، فقط کارشان را انجام می‌دهند، و هر کسی که کورکورانه مراقبت از آزادی را به آنها سپرده است، حق ندارد از اینکه فوراً به آزادی تجاوز و از آن هتک‌حرمت شده است، متعجب شود. اگر آزادی امروز هدف تحقیر و توهین یا در زنجیر است، به دلیل این است که نگهدار و حافظ طبیعی‌اش از دست رفته است، نه به این دلیل که دشمنانش به او خیانت کرده‌اند. آری، آزادی بیوه شده است، ولی باید این حقیقت نیز افزوده شود که او بیوه‌ی همه‌ی ماست.

منبع:

این نوشته متن سخنرانی کامو است که روز ۱۰ مه ۱۹۵۳ در بورس کار شهر سنت‌اتین ایراد شد.

ترجمه‌ی عزت‌الله فولادوند

ویژه‌نامه‌ی نگاه نو – ۱۳۸۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *