
در توصیف مرگ آزادی و آزادیخواهی
مقدمهای بر آزادی دیگری
برای شناحت نسبت انسان با آزادی دسته بندیهای خاصی وجود ندارد. تا مثلا کسی آزادیخواه باشد و آن یکی آزادینخواه، همه انسانها طبعا آزادی را برای خودشان دوست دارند اما در رابطه با آزادی دیگری داستان متفاوت میشود. اینجا پای منفعت و عقاید ایدئولوژیک و تربیت و مسائلی از این دست در میان است که همینها هم وضعیت آزادی را در طول تاریخ به آن همه جنایت و سرکوب انداخته است
آزادی و ایجاد کنش برای ایجاد جامعه با فضیلت
آزادیخواهان عموما اهل کنش ورزی در فعالیتهای اجتماعی هستند، آنها فعال هستند و پر از پرسش و کنش. از این جهت اگر آزادی و عدالت با فضیلتترین رفتار انسانی باشد، نوعی از فرهیختگی در آزادیخواهی جریان دارد. اگر بخواهیم از زاویه کلانتر به یک دستهبندی درباره کنشورزی دست یابیم، انسانها در بروز رفتار اجتماعی عموما در سه گروه قرار میگیرند:
۱- آنها که در میانه میدان اهل کنش هستند
۲- و آنها که در حوالی جوامع اهل واکنش هستند
۳- و آنها که دست به هیچ کنش و واکنشی نمی زنند و … .
فرهیختگی بر این اساس در ایجاد کنش اجتماعی است. در ساخت یک کنش و ایجاد چالش است پسندها و نیکیها به باور و ایمان و یقین تبدیل میشوند و ناپسندها به عدم و نیستی راهی می شوند و جامعه به سوی آرمانشهر سوق پیدا میکند.
رخوت و آرمان جامعه مردابی برای دیکتاتورها
برای قدرت در جامعه، حفظ مناسبات موجود یک مطلوب محسوب می شود چرا که ثبات ولو ثبات مرگبار و اختناقی یک مولفه قدرت ساز است؛ و آزادی، از این جهت مقدس است که اجازه کنش گری را در غالب نقد به جامعه کنش گران، فرهیختگان و اهالی علم میدهد،.
آنگاه که خفقان بر جامعه مستولی شد و دیگری کنشی صورت نپذیرفت دیگر واکنشی طبیعتا وجود نخواهد داشت و آزادی واکنش گران هم خود به خود محلی از اعراب نخواهد داشت. و اینگونه واکنش گران هم در جامعه منزوی میشوند و به عوامیگری خود باز میگردند.
البته بودهاند منفعت طلبانی که در پوشش کنش گری و با فریب عوام را برای کسب قدرت خود بسیج کردهاند و از نردبام آزادی به قدرت رسیدهاند و با دست یابی به قدرت باز در پی حفظ وضع موجود برای داشتن فرصت چپاول اصرار ورزیدهاند و اینگونه مولفه ای را برای تثبیت قدرت نهادینه کردهاند

جامعه فاقد آزادی
به هر صورت کنش که در جامعهای بمیرد، رشد علم و تکامل اخلاق را با خود میکشد. آنگاه عدهای که نه خواصِ اهل کنش هستند و نه عوام اهل واکنش، کسانی که تنها به منفعت خود میاندیشند، زمام جامعه را در دست میگیرند، حق السهم قدرت را میدهند و جامعه را چپاول میکنند و خون آن را میمکند. در این جامعه راکد، مردم میپذیرند که حق آنها همین است که به آنها داده می شود و داده نمی شود. و حق آنها همین است که نمیمیرند. برتراند راسل بزرگترین دشمن سعادت و ازادی انسانها دفاع کورکورانه از باورها و عقاید غلطی است که هیچگونه کوشش و تحقیقی در درستی و صحت آنها انجام نشده است! و جامعه فاقد کنش ورزی برای آزادی هیچگاه برای باورها و عقاید باطل فاقد فضیلت، کاری نمیکند
پاسخی برای سؤالات پیرامون آزادی
تمام معادلات قدرت در تاریخ بر اساس همین فرمول قابل تحلیل است
و تمام جواب سوالاتی چون:
چرا آزادی قابل ستایش است؟
به چه دلیلی ازادی در هیچ جامعه ای در طول تاریخ جاری و ساری نشده است؟
واقعاً چرا قدرت با آزادی منافات دارد؟
چرا روشنفکران و کنش گران مغضوب قدرت هستند؟
و سوالاتی از این دست پاسخ خواهد یافت
آزادی و دشمنان آن
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی