۳ آذر سال ۱۳۹۸ است و بنزین ریخته به جان یک جامعه خیلیها را کشت. از خون نمیشود گذشت اما خب بیایید از نو ماجرا را مرور کنیم تا بشود کمی حرف زد
ایران در روزگارانی امپراطوری بزرگی محسوب شد که به مرور زمان سازمان سیاسی آن دچار خلل کارکردی شد و در نهایت در دوره ساسانیان پشتوانه مردمی خود را در زمزمه عدالت اجتماعی اسلام از دست داد و سقوط کرد
دو قرن بعد اما با خاموش شدن همان زمزمه دوباره با سلسله های کوچک محلی استقلال خواهی خود را اغاز کرد و کج دار و مریز باز شمه هایی از عظمت گذشته خود را بازیافت و بر بستر تاریخ جاری شد
سلسله ها می امدند و می رفتند و در این آمد و رفت، جنگ ها نفس این خاک کهنه را به شماره می انداختند اگر ورود اسلام ته مانده سازمان سیاسی ایران را بر باد داد، اینبار جنگ تحمیلی از سوی مغول ها و تیمور سازمان اقتصادی و کشاورزی را هم دچار اخلال و به مرور نابود کرد
صفویان اگرچه ایران بر سر شاهراه ابریشم را جان دوباره بخشیدند اما ظهور و بروز عثمانیان، پرونده این شاهراه شرق به غرب جهانی را هم به پایان رساند و مسیر تجارت جهانی به ابراهه های اقیانوس هند هدایت کرد و ما در بن بستی با طعم جنگ مذهبی شیعه و سنی فرسایشی کشاند
در دوران بن بستی ایران، اقتصاد کشور نابود شد و ما در عین بد اقبالی ارتباطمان با غربی که مهیب ترین و قدرتمندترین تمدن تاریخ را تشکیل داده بود قطع شد و ما در بی خبری محض در دوره قاجار به ناگهان با دست پرخواهش و استعمار گر غرب مواجه شدیم
حضور استعماری غرب و اعتماد به نفس بی جای ملی گرایان و ممانعت علمای دینی از پیوستن به جامعه جهانی جدید، ایران را دچار چالشی کرد که تا به امروز با اثرات ان درگیریم
ایران ناآماده و مردمان در قرون وسطی مانده اش، با انقلاب مشروطه و حکومت قانون هم نتوانستند به جامعه جدید جهانی ملحق شوند و اگرچه هیچگاه مستعمره نشد اما به سقوط آزاد خود ادامه داد
در دوره پهلوی هم تلاشهایی که نه برای درک فلسفه و بنیان تمدن جدید که گرته برداری سطحی از تمدن جدید بود، جامعه ایرانی را که در ترس از دست دادن استقلال نسبی خود بود به دامان حکومت اسلامی ای انداخت که قصد داشت جمهوری هم باشد
تلفیق این دو از همان ابتدا دچار اشکال بود و پس از جنگ تحمیلی هشت ساله و فراغت جامعه از مصائب جنگ آثار آن اشکار شد
در خرداد هفتاد و شش تلاش نخبگان برای اصلاحاتی ارام و بدون خونریزی در جامعه ای که هنوز بلا تکلیف بود کورسوی امیدی را روشن کرد اما این تلاش هم همچون انقلاب مشروطه با ناامادگی بنیادین مردمی به شکست انجامید
این تلاش منجر تعیین تکلیف حاکمیت با وجه جمهوریت شد و …
به مرور زمان مجلس و ریاست جمهوری به عنوان نهادهای مبتنی بر رأی مردم رو به زوال رفتند و آخرین تلاش مردمانی که هنوز امید به صندوق رأی به عنوان اخرین سنگر احقاق حقوقشان داشتند در تقابل با حاکمیت و مردمانی که با موج جدید هموطنانی که آنها را نمی شناختند شکست خورد
موج خروج ته مانده نخبگان آغاز شد و یک تن بی سر از جامعه ایرانی ماند که راهی جز انتخاب میان بد و بدتر نداشت
گاهی به بد امید بست و گاهی دست به اعتراض زد، یک بار بهانه تورم و یک بار بهانه گرانی بنزین اما در جبهه مقابل هم با حاکمیتی مواجه بود که با ریزش های فراوان نخبگان و مصلحت گرایانش آن هم یک تن بی سر بود، و چه کسی است که نداند در نبرد دو تن بی سر پیروزی با هیچ کدام از طرفین نخواهد بود
در نبرد کور، حاکمیت بی سر، آبرویش را به باد می دهد و جامعه بی سر خون خود را. با همه اینها اگر از قصه پر غصه ورود واپس گرایانی چون مجاهدین خلق و حضور مستشاری نیروهای وطنی با هویت امریکایی و اسرائیلی و نیروهای کمکی حاکمیت بگذریم، حالا این زمین لیز و پر خون نه جای نبرد است و نه حتی جای تماشاگری
بنزین که بهانه شکمی و عیاشی ماست و گرنه حتما می دانیم که حتی با بنزین مفت تومانی هم در این حقیقت خللی ایجاد نمی شود که همه چیز بر باد رفته است، از جمله دیروز و امروز و فردای سرزمینی است که نامش ایران است یا روزگاری ایران بود
اینکه چه باید کرد و چه می توان کرد بماند برای بعد اما کشاندن یک امپراطوری سیاسی به سترون بی چیز فعلی، کار یک گروه و دسته و تفکر نیست، انگار از اسکندر مقدونی و یزدگرد سوم تا چنگیز و تیمور و خشکسالی و فتحعلیشاه و تمدن غرب و علمای دینی و روشنفکران و مردمان این فلات کهنه، همه و همه مقصرند
حالا ماییم و یک سوال بزرگ، آیا ما مردمانی هستیم که رونق را به این امجدیه تاریخ بازگردانیم؟

در رثای یک ایران با بنزین مفت تومانی
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی