رومینا را کشتند

عادی شدن

آدمها وقتی خبر یک قتل یا جنایت را می شنوند، همه به مقتول لَم می دهند؛ و اَخ و لعن و تُف و فحش خود را نثار قاتل می کنند
حق هم دارند، پاسخ هیچ چیز،مرگ نیست.
اما این واکنش های احساسی، هیچگاه، مانعِ جنایتِ بعدی نخواهد شد و زندگی تا همیشه،همچون حالا نمایشی غریب از جنایت های بی مکافات جانیان باقی خواهد ماند.
روایت ماجرای رومینا سیزده ساله، دخترک بی نوای تالشی، نشان مان خواهد داد که داس تنها دست کربلایی رضا اشرفی، پدرِ رومینا نبود.و قاتل، اینجا، حتی یک یا چند انسانِ جاندار نیست.

روایت

روایتی که تا به امروز تنها قسمتهایی از آن فاش شده به ما می گوید که … :
رومینا قدری سربه هوا بود، مثل تمام دختران سیزده ساله ی گیتی؛ خانه ی پدر اما هوایی برای این سر به هوایی ندارد،
این خاصیتِ استبداد است؛ بی هوایی و خفقان را می گویم.
هوای آزادی وقتی با سودای عشق درآمیخته می شود، هوش از سر فرتوت های صف اول مسجد و خانقاه هم می برد، چه برسد به دختر سیزده ساله …
از خانه گریخت، آن هم با پسری که از مرزهای مذهب بخاطر عشق گذشته بود
از عُمر به علی (ع) با عشق پل زده بود، بهمن، رومینا را برای فردا می خواست اما فردایی که کربلایی رضا خدایش بود
چه کسی می داند تا رسیدن آن مأمور معذور میان آن دو چه گذشت، پر کردن این قسمت از قصه کار #هوشنگ_گلشیری یا حوادث نویس روزنامه ایران بیست سال پیش هم نیست
اینجای داغستان رومینا مانند کلی جای خالی قصه #شهلا_جاهد می ماند برای آن پل معروف که اگر باشد، واقعیت را به حقیقت می رساند، پل صراط.
طولی نمی کشد که پدری که پدری را بلد نبود اما راهروی پاسگاه را می شناخت از از فرار قمری عاشق آزادی شکایت می کند
بلافاصله یک گردان مفتشِ قفس به دست به دنبالش از #سفید_سنگان_لمیر تا #حویق تا #تالش به راه می افتند
یک گوشه ی تاریک به دام می افتد
رومینا به قاضی که من بودم گفت:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و …

نهاد نامقدس

اما اینجا ایران است و نهاد خانواده امن ترین و تو بگو برای رومینا نکبت بار ترین محل رشد و پرورش نوجوانی اش است
به آن مادر منفعل و آن پدر قصاب تحویل داده می شود؛ نمی دانم شب اول بود یا شب دوم یا شب سوم شاید، خوابش نمی برد
اما مثل همه ی ما که خواب اجباری را تجربه کرده ایم؛ باید بخوابد
دختر لجبازی ست، تصمیمش را گرفته بود و این هدفی بود که وسیله را توجیه می کرد
اینجای داستان رومینا تکراری ست.
داس انتخاب پدر بود و خواب انتخاب او؛ و خیلی زود یک خواب رنگی دید، یک خواب قرمز.
خبر این خواب،یک مملکت را هر چند برای دقایقی بیدار کرد

مقصر؟

تمام نگاه ها متوجه پدر رومینا شد
زن خانه دار و فمنیست و فعال حقوق کودک و حقوق زنان، اپوزیسیون و هر کس که موبایلش کیبورد داشت
به پدر داس به دست تاخت، اما هیچ کس نخواست که بداند چه کسی داس را تیز کرد
برای شناخت حقیقت باید روایت کامل تری را بیان کرد
رومینا در خانه پدری تنهاست. مادر، مادری نمی داند و عمه و عمو و خاله و باقی اقوام اگر سرنوشت رومینا برایشان مهم بود که نبود، سیطره پدر بر فرزند را چنان می شمردند که در آن چون و چرایی نکنند
و این ژست فرد گراییِ کارِ دیگران به من ربطی نداره یِ این روزها که جنازه را کف خیابان و بیمار و فقیر و مظلوم را کف زندگی سگی رها می کند داسِ پدر رومینا ها و عمله ی ظالم را بدجور تیز می کند
از این داس تیز کن ها، اطرافِ رومینا کم نبودند، از همسایه و آنها که از فشار پدر بر فرزند مطلع بودند و کسی پادرمیانی یا ریش سفیدی نکرد (که اگر هم دخالتی در میان می آمد، دخترک در آن محکوم تر بود) از تکه پراکن های محله و دیوث های ماهی گیرِ آب های آلوده
از خیلی ها می شود نام برد.

دولت

رومینا از خانه گریخت، در تالش که تالش است، در تهرانِ به این بزرگی هم برای چنین موقعیت هایی مکانِ امنی نیست
از دولتی باید حرف زد که هر جایی که نباید باشد، هست و در تالش نیست، از دولتی که شریک جرم کربلایی رضا اشرفی بود چرا که ارباب بود اما یک خانه امن و یک دست حامی برای رعیتِ مفلوک، رومینای بی پناه نداشت
اگر دولت دست حامی ندارد، نظام قضایی برای پدرِ قاتل یک بسته قانون حمایتی دارد
دختر گریخته از ظلم پدر، دختر فراری است با آن بار معنایی وحشتناک که برای یک عمر یک زن کافی ست، «فراری» به نوجوانی اطلاق می‌شود که بر اساس حکم قضایی دادگاه نوجوانان، مرتکب تخلف ترک پدر و مادر و سرپرستان خود بدون اجازه شده است.
با این قانون و قانون ٣ تا ده سال حبس برای پدر قاتل جای جانی و مظلوم، چنان عوض می شود که رومینا حالا با دو آلت قتاله مواجه است، داس پدر و چنگ قانون.

قاضی

دو قاضی برای رومینا حکم می دهند، اولی او را به خانه (تو بخوان قتلگاه) باز می گرداند و دومی خون او را با حکم عدم قصاص پدر پایمال میکند
اولی وظیفه قانونی اش را انجام می دهد اما وظیفه انسانی اش را نه، او پیش از تحویل رومینا از سلامت عقل و دِماغ کربلایی رضا پرس و جوی ساده ای نمی کند
و دومی هم که تکلیفش معلوم است
حقیقت اما این است که رومینا از قاضی بخاطر قتل خود متنفر است حتی در قبر سیاهِ تاریک، حتی در مراسمِ ختمِ دخترِ کربلایی رضا اشرفی
کسی نمی داند که بر دخترک چه گذشته و آیا پیش از مرگ به دست پدر، توسط پسری که به بهانه یا به همراه او از خانه گریخته مورد تجاوز قرار گرفته است یا نه، روح او از داسِ شهوتِ مردانه مردی دیگر پیش از تن ظریفش مثله شده است یا نه
هر چه هست قتل رومینا کار خیلی هاست، از همسایه و فامیل و مادر و مأمور و دولت و مفت خورهایش تا قاضی و معشوق و پدر
رومینای بعدی در راه است اگر قتل تنها به گردن کربلایی رضا باشد و اگر همین طناب دارِ کربلایی رضا را داسِ عدالت نَبُرَد

مرگی تکراری و علاجی هنوز نایافته
رومینا اشرفی را کشتند
پی نوشت:

به گزارش خبرگزاری قوه قضاییه ایران، مهدى فلاح میرى دادستان گیلان اعلام کرد: “بر اساس راى دادگاه بدوى، قاتل رومینا اشرفى به اتهام قتل عمد از جنبه عمومى جرم به ٩ سال حبس و پرداخت دیه و فرد دیگر [بهمن خاورى] به دو سال حبس و تبعید محکوم شد.”

او گفته پرونده رومینا اشرفی، دختر ۱۳ ساله‌ای که با ضربه داس پدرش در خواب کشته شده بود، با توجه به “ظرفیت قانونی موجود” رسیدگی شده است.

 


 

رومینا را کشتند

نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *