مقام حال ایرانیان
در ادبیات عرفانی ایرانیان واژهای وجود دارد به نام «مقام حال» که بسیار عجیب و تکاندهندهست و آن بهمعنای حالتیست که بیاختیار در ضمیر سالک پدیدار و در مدت کوتاهی ناپدید میشود؛ اما اثری نافذ و ماندگار از خود برجای میگذارد. در مقابل این واژهای هست به نام «مقام قال» که مینویسند: «مقام قال» را سالک در کوشش ویژه خود به دست میآورد و کسبی است. خلاصه کلام حال در واقع جوشش درونی انسانهاست و قال کوشش بیرونی.
به نظرم این دو وضعیت برای توصیف ویژگیهای جوامع مختلف هم میتواند صدق کند. ویژگیهایی مانند دانشدوستی، مسئولیتپذیزی، آزادیخواهی، کرامت کار و تلاش و نظم که باید از مقام حال در بطن و درون یک جامعه بجوشد. جامعه ایرانی همه این پنج ویژگی را هیچگاه درون خود نداشت و هنوز ندارد.
جامعه ایران ما از بدو پیدایش همواره جامعهای استبدادی بوده که کار کردن همیشه برایش دشوار و نظم و مسئولیتپذیری نیز در طول تاریخ ایران متاعی نادر بوده است؛ اما مقام قال برای جامعه ایران امکانپذیر است و باید برایش تلاش کرد.
نسبت ایرانیان و دانش
من اینجا میخواهم درباره ویژگی دانشگریزی در ایرانیان حرف بزنم که امروز نه در مقام حال جامعه ایرانی رخ میدهد، نه در مقام قال و جدیدترین محل بروزش داستان تمایل به دریافت واکسن کروناست. طبق آخرین اخباری که در اختیار دارم و خیلی منتشر نشده است، درصد متنابهی در جامعه ایران علاقهای به زدن واکسن ندارند و چنین رویکرد علمستیزانه و خرافهگرایانه در بسیاری از حوزههها قابل مشاهده است؛ از اقبال به سلبریتیهای بیسواد و تمایل به طب سنتی گرفته تا مهجوریت کتاب تا اقبال به مردهپرستی و دعانویسی و طلسم و غیره.
وقتی علمآموزی اسباب تحصیل مال و فعالیتی اقتصادی تعریف شود، مدرکگرایی به جای کسب معرفت مینشیند و ما شاهد این هستیم که کادر درمان و پزشک و استاد دانشگاه و دانشجو در برابر واکسن کرونا میایستند و با مرجعیت اجتماعیاشان دیگران را هم به این ورطه میکشند. از این جا میتوان به وضوح دریافت که نظام آموزشی ما به شدت عقیم است.
من پیرمردی را میشناسم که فرزند پزشکش مانع دریافت واکسن برای او شد و پیرمرد با ابتلا به کرونا از دنیا رفت. طلبه دینی که همسرش را به همین شکل به کام مرگ فرستاد. چنین انحرافی، در جامعهای که باید به علم اعتماد کند، تأسفبار است.
منابع خرافه
جامعه ایران در بطن خود سه منبع خرافه و انحراف دارد. اول قرائتی خاص از دین که نمونههایی از آن در صدا وسیما و هیئات مذهبی اشاعه مییابد و مروجانی چون پناهیان و جامعه مادحین دارد.
دوم قرائتی انحرافی از علم در قالب جهل مدرن که منبع اشاعه آن در کنار صدا و سیما، رسانههای مجازی و نشستهای شبهرسمی است. که مروجانی چون رائفیپور و غیره دارد.
و در نهایت جامعه سنتگرایی که رسانههای آزادی در شبکههای اجتماعی دارد و بعضا توسط حاکمیت حمایت میشوند. مروجانی چون آیتالله تبریزیان برای آن سینه چاک میکنند.
برای پایان
برای مقابله با این سه گروه، در کشور، سیستم آموزشی را داریم که عملاً عقیم است. که باید فعالیتهای جهلستیزانه دقیقا در این نقطه متمرکز شود. والدین باید با رصد کودکان خود با دیدن کوچکترین نشانه از افکار خرافی به مدرسه مراجعه و معلم و کادر آموزشی را بازخواست کنند.
محتوای خرافی و علمستیزانه باید با پیگیری انجمن اولیا و مربیان و هماهنگی با مسئولان مدرسه از کتابهای درسی جدا شود. و به هیچوجه با بهانه ترس و یا آبروداری و بهانههایی از این دست زیر بار آموزش خرافه به کودکان نرفت.
این اقدامات امروز در مدارس غیر دولتی به سهولت امکانپذیر است و صورت میگیرد اما مشکل در مدارس دولتیست.
در بخش رسانه نیز، در خانه باید کاملا کنترلشده، از تلویزیون استفاده کرد و والدین به جای برنامههای شبکه پویا و غیره باید از انیمیشنهای روز دنیا استفاده کنند که در سایتها با بهترین کیفیت در دسترس است.
تلاش والدین برای کودکانشان در سنین پایین از هزینههای سنگین در آینده کودک جلوگیری میکند.
والدین ایران امروز باید شهروند جهانی تربیت کنند و این تنها چاره ما برای برونرفت از وضعیت فعلی است و در نهایت بزرگسالان هم بهخصوص متولدین دهههای شصت، هفتاد و هشتاد باید روبهروی خرافه والدین بایستند. نامقدسپنداری خانواده راه چاره خشک کردن اندیشههای واپسگرایانه در نسلهای بعدی است.
کار، تلاش، علم، معرفت و امید در میان این حجم از علمستیزی و خرافهباوری تنها ابزار بخشی از جامعه ایرانی است که میخواهد مانند شهروندان جوامع توسعهیافته در قرن بیست و یک زیست کند که نباید از اینها غافل شد.

واکسن کوو ایرانیان مغز
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی