مسیحی که از آن من هم هست

امکانش نبود اما با تمام وجود من هم دوست داشتم امشب با سنت های یک مسیحی معتقد به شادی بپردازم. چرا که مصداق مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید همین امشب است، و همین شادی و کاج نویٔل چراغانی شده …

این شادی مبتذلی نیست

به ایرانیانی که در چنین شبی شادند حمله نکنید لطفا. شادی‌شان را تعبیر به خودباختگی و تازه به دوران رسیده ای نکنید. که از قضا کاملاً بالعکس است. و چنین رویکرد جهان مدارانه ای از ویژگی های اصیل ایرانشهر ماست.
ما مردمان ایرانی هستیم که روزگاری در مرکز جغرافیای جهان قرار داشت و فاتح و حاکم بودیم اما با تمدن ها و ادیان مختلف، آسانگیر و فروتنانه مواجه میشدیم و در همراهی با سنت های آنها، همدلانه شاد و غمگین میشدیم
شادی و همدلی ما ایرانیان فارغ از دین و مذهب با مسیحیان در شب میلاد مسیح اتفاق تازه ای نیست، تاریخ می گوید که ما روزگاری با کوروش حاکم جهان بوده ایم اما آن حاکمیت فقط یک حاکمیت سیاسی روا مدارانه بود، نه حاکمیت بر سنت های آن جوامع که بر اساس آن، آنها را مجبور به پذیرش اعتقادتمان کنیم

گذشته همگرایانه ما

اجداد ما ایرانیان با کوروش در کشور گشایی و فرمانروایی خود روش تازه ای پدید آورده بودند که می توان گفت به طور خلاصه آن روش، تبدیل دنیای چند خدایی به دنیای یک خدایی بود. پیش از آن روزها، مغلوب شدن در جنگ به معنای حق نداشتن بود.

گذشته از کشتار و اسارت، در حین و پس از جنگها، پرستشگاهها ویران میگشت؛ خدایان ملتهای مغلوب شده، مورد تحقیر و توهین قرار میگرفتند. و کسی که پیروز شده بود آن را نشانه اراده آسمان می گرفت که به او مأموریت داده شده است تا هرچه خواست بکند. اما کوروش چون بابلیها و لیدی‌ها را تحت لوای خود درآورد روش دیگری برگزید. ایزدشان را ایزد خود خواند و نوعی یگانگی خدایان را پدید آورد که در آن اگرچه نامها متفاوت بود، اما در نهایت به یک مبدأ می پیوستند. و بدین گونه بود کوروش، مردوک خدای بابلیان را به همان چشم نگریست که اهورا مزدا را و فتح بابل را عطیه ای از جانب او دانست.
کوروش بدون صادر کردن اعتقادات خود اسیران یهودی را از بابل آزاد نمود. که به موطن خود بازگردند و در تورات به استناد همین نگاه از او به برگزیده یهوه یاد شد.
این روش کوروش بود که دیوار میان مذاهب را برمی داشت تا همه اقوام فتح شده آزاد باشند که معابد مناسک خود را داشته باشند
گذشته از جوانمردی و تدبیر ذاتی کوروش، این روحیه آسانگیر ایرانی بود که موجب چنین تساهل و تسامحی شده بود. ایرانی اهورا مزدا را خدای جهانی می شمرد و نه پروردگار یک سرزمین خاص. مانند آفتاب که فرق نمیکرد بر ایران بتابد یا بر بابل یا بر هند

مهم نیست که یادمان رفته

شاید خبر نداریم که چه مردمانی بوده ایم و شاید هم عوض شده ایم. نمیدانم، اما همین کاجهای ساده نشان می دهد که در ناخودآگاه ایرانی مان، خدای مسیح و موسی و محمد و زرتشت یکی است. و ٢۵ دسامبر و ١٧ ربیع و یوم کیپور روز شادی است و این شادی را نه از روزهای مستعمره گی که از روزهای فرمانروایی جهان داریم؛ همینقدر با فرهنگ و همینقدر اصیل


مسیحی که از آن من هم هست

نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

یک پاسخ به “مسیحی که از آن من هم هست”

  1. سلام آقای رزاقی
    چقدر با حسرت خواندم خیلی با حسرت..
    کاش جهان عدالتی داشت. من نمی توانم با این بی عدالتی ها با زندگی مدارا کنم نمی دانم دیگران چگونه مدارا می‌کنند.
    برای این نوشته ممنونم..کاش مسیح برای کل جهان بود.
    کاش آن چراغ های نورانی در کوچه های خاورمیانه هم زرق و برقی داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *