انسانها در رفتار اجتماعی خود، عموماً به سه گونه عمل میکنند
گروهی که در میانه میدان قرار دارند و اهل #کنشاند
گروهی که در حوالی جوامع پرسه میزنند و اهل #واکنشاند
و آنها که دست به هیچ کنش و واکنش اجتماعی نمیزنند و اهل خور و خواب و خشم و شهوتاند.
بر این اساس فرهیختهگی انسانها در ایجاد کنش اجتماعی است
یعنی انسان فرهیخته مدام در حال ساخت یک کنش و ایجاد چالش برای قدرت است.
در فرایند کنشها و ایجاد چالشهایی که فرهیختگان به راه میاندازند، نیکیها به باور، ایمان و یقین تبدیل میشوند
و ناپسندها از میان میروند و جامعه به سوی #آرمانشهر سوق پیدا میکند
قدرت همیشه از جامعه انتظار آرامش دارد. برای قدرت در جامعه حفظ مناسبات موجود یک مطلوب است؛ چرا که ثبات هرچند یک ثبات مرگبار و اختناقی باشد، یک مولفه قدرت ساز در مناسبات سیاسی است.
آزادی، از این جهت مقدس است که اجازه کنشگری را در غالب #نقد به جامعه کنشگران و #فرهیختگان و اهالی علم می دهد.

نکته مهم این است که در نقطه مقابل، جریان قدرت با ابزار استبداد، آزادی را نه از واکنشگران که از کنش گران میستاند تا حرکت در جامعه بمیرد
قدرت واکنشگران را آزاد میگذارد تا آزادی را بکشند و آنگاه که خفقان بر جامعه مستولی شد، هیچ کنشی صورت نمیپذیرد.
البته در طول تاریخ بودهاند منفعت طلبانی که دوره استبداد، در پوشش کنشگری، با فریب، #عوام را برای کسب قدرت خود بسیج کردهاند و از نردبام آزادی خود را به قدرت رساندهاند و همدست قدرت شدهاند.
داستان این منفعت طلبان طولانی است و در فرصت این یادداشت نمیگنجد اما نکتهای که اینجا خیلی مهم است این است که اگر کنش که در جامعه ای بمیرد، رشد علم و تکامل اخلاق را با خود میمیراند
در جامعه راکد، مردم میپذیرند که حق آنها همین است که به آنها داده میشود و نهایتا#حق_آنها_همین_است_که_نمی_میرند

تمام معادلات قدرت در تاریخ بر اساس همین فرمول قابل تحلیل است
و تمام جواب سوالاتی چون
چرا #آزادی قابل ستایش است؟
چرا آزادی در هیچ جامعه ای در طول تاریخ جاری و ساری نشده است
چرا قدرت با آزادی منافات دارد
چرا روشنفکران و کنش گران مغضوب قدرت اند؟
در همین کانسپت، پاسخ خواهد یافت
3 پاسخ به “چرا آزادی نه؟”