گفتاری درباره فلسفه شوخی

گفتاری درباره فلسفه شوخی
گفتاری درباره فلسفه شوخی

شوخی و معنای شوخی

فلسفه شوخی را ولش کن. بیا قبول کنیم‌ زیادی همه چیز دارد جدی می‌شود، یک شعله کوچک اخم می‌کند و لس آنجلس را به آتش می‌کشد و جهانی منتظر است تا خبری بیاید که این یک شوخی بزرگ بود و تمام این شعله‌ها، جلوه‌های ویژه یک فیلم هالیوودی است. بیا قبول کنیم ما همه به شوخی احتیاج داریم، تا کمی یخ جهان بشکند من می‌خواهم درباره او‌ حرف بزنم. او که با هر آنچه هست و نیست شوخی می‌کند.
او شوخ نیست. جدیِ جهان را می‌شناسد. او استبداد را می‌شناسد و زوال را، زمان را می‌شناسد و مرگ را و جنگ را و آتش را … اما یک نفر در درون او همه چیز را به شوخی می‌گیرد.
دارم چرایی شوخی‌های او را تحلیل می‌کنم، فلسفه شوخی‌هایش را می‌گویم، چیزی که خودش هم نمی‌داند

جامعه شناسی شوخی

جامعه‌شناسان می‌گویند «شوخی» یک پدیده اجتماعی است. شکلی از ارتباط که در تعاملات اجتماعی به کار می‌رود. آنها می‌گویند انگیزه شوخ طبع بودن هر فردی بنا به سطح فرهنگی، تحصیلاتی و طبقاتی و انگیزه‌ها و اهدافش، با شوخی دیگری متفاوت است
اما انگیزه او از شوخ طبع بودن چیست؟ بگذارید قصه‌اش را بگویم. علم هم از قصه‌ها آغاز می‌شود و قصه او هم از آن جا آغاز شد که بزرگ شد. فقط کمی بزرگ شد و بازی تمام شد. دیگر کسی بازی نمی‌کرد، کسی با او بازی نمی‌کرد. همه جدی بودند
به بلوغ نمی‌رسید با آنکه بینی‌اش بزرگ بود و اولین بار در خواب ارضا شد. صورتش جوش می‌زد مثل جهانی که برای بزرگ شدنش جوش می‌زد. حرفهایشان را می‌فهمید، می‌دانست که نفهم نیست. اما درک نمی‌کرد

گفتاری درباره فلسفه شوخی

شوخی و تسکین

نمی‌دانم می‌فهمی چه می‌گویم یا نه!
هربرت اسپنسر جامعه‌شناس خنده را در سنت نظریه تسکین جای می­‌داد برای اسپنسر، خنده “تخلیه احساسات گیر افتاده در سیستم عضلانی بود
خود اسپنسر را نمی‌دانم اما «او» با جدیتِ جهان در خودش شوخی می‌کرد، در خودش و نه در روی دیگران. چرا که آنها مجال شوخی نمی‌دادند
دنیای عجیبی شده بود. معلم عبوس بود مثل آقا خشی، راننده تاکسی مدرسه، خطیب نماز جمعه عبوس بود، مثل لین چان چانگ، تورم عبوس بود مثل گوینده اخبار و نویسنده کتاب مدرسه
عبوس بودن همه اینها خنده دار بود و او این احساس خنده را از سیستم عضلاتی صورت خود آزاد می‌کرد
جهان جدی بود، اولین بار پدر بزرگش پیش چشمش مرد، با جدیتی تمام؛ و چهار سال بعد در تیر هفتاد و هشت روبروی دانشگاه تهران سرباز‌ها جدی جدی دانشجویان را نشانه … در تیر هفتاد و هشت روبروی دانشگاه تهران سرباز‌ها جدی جدی دانشجویان را نشانه می‌گرفتند و جدی جدی آدم‌ها می‌مردند و او اینها را دید؟ می‌فهمی؟ اینها را دید

شوخی در نقش سلاح

نظریه‌های تضاد می‌گویند شوخی به عنوان سلاح، شکلی از حمله یا وسیله‌ای برای دفاع در مواضع سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد
استبداد جدی شده بود و گام به گام در آن سالها ریشه می‌دواند و آزادی هم از خون‌های ریخته شده سر برآورده بود
او سمت آزادی بود و با تمام اشکال تزریق خفه‌خون شوخی می‌کرد، با خالق خفه‌خون شوخی می‌کرد، شوخی سلاحش بود
بزرگ شده بود، می‌فهمید که بازی تمام شده. دیوانه نبود، مطمئن بود که دیوانه نبود، دیوانه که دردش نمی‌گیرد اما به او سخت می‌گذشت، دردش می‌گرفت.
مردم هر چقدر جدی‌تر می‌شدند، یک نفر در او مقاومت می‌کرد و شوخ‌تر می‌شد، به جای درد شوخی می‌کرد، به جای اشک می‌خندید و به جای آخ می‌گفت: آخیش

 

یخ جهان را شوخی می‌شکند

نظریه‌پردازان اجتماعی می‌گویند شوخی روشی موثر در تشکیل پیوند‌های اجتماعی است حتی در موقعیت­هایی که آن­چنان هم موجب نزدیکی نمی­شوند: شوخی، “یخ بین غریبه­‌ها” را می­شکند، مردم دارای جایگاه‌­های سلسله‌­مراتبی متفاوت را متحد می­کند
او با شوخی جهان جدی و سرد جدا جدای آدم‌ها را کمی گرم می‌کرد و می‌کند، او با شوخی یخ جهان را می‌شکست
و می‌شکند و مردمی را در برابر غم و جدیت به صف می‌کرد
کاش او این حرفها را نخواند، چرا‌ها اجاق شوخی را کور می‌کنند … شوخ‌های عالم نباید به دنبال فلسفه بروند.

گفتاری درباره فلسفه شوخی


گفتاری درباره فلسفه شوخی

نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *