غر نگار یک قالب ادبی خواهد شد. هر چه قدر آدمی اقتصادیتر شود
دیشب دیر خوابیدم
حدود ساعت پنج صبح
ساعت ده در میان رگبار سر و صدا و تق و توق جانوری به نام رز از خواب برخاستم
سخت بود
صورت، شسته نشسته به مصاحبه با یک روانشناس و سکس تراپ پیرامون موضوع گستره انحرافات جنسی در جامعه ایرانی رفتم
مصاحبه سنگین و سخت و دلهره آور باعث شد تا به جای مصاحبه شونده دو بار تنفس اعلام کنم و آبی بر چهره شسته نشسته ی درهم بزنم
آخرش هم تمام نشد و باقی اش ماند برای پنج شنبه
مرض دانستن داشتن سخت است
به خانه بر گشتم تا که اگر رز قصد استراحت داشت از صدقه سر او من هم لختی سر بر بالش بیاسایم
که حضرت علّیه قصد نکرد
و من هم روی کاناپه خوابی به جنس بدخوابی کردم
اول شب برای عرض تسلیت درگذشت مادر عزیزی به منزلشان رفتیم
تسلیت از اوان بشریت سخت بود
به خانه برگشتیم یادداشت یک نویسنده پیرامون دخالت دولت پدر سالار در امورات فرهنگی را با جویدن ناخن و خشم و غر، ویرایش کردم
رز خوابید
برای نوشتن نقد فیلم “شبی که ماه کامل شد” داستان مرگ فائزه منصوری همسر برادر عبدالمالک ریگی و برادرش شهاب را خواندم
سرم سوت کشید
سخت بود
به سراغ کتاب سفرنامه ظهیرالدوله همراه مظفرالدین شاه در سفر به فرنگستان رفتم تا پیش از خواب، از دوره زمانه ام بگریزم که آن هم کوفت بود
و سخت بود
می خواهم بخوابم
اما فکرم درد می کند و غر دارم
بعید می دانم که این زندگی باشد و اگر باشد همین است که سهراب می گوید: هیچ !!!
که هیچ هم سخت است.
“رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ !!!”
.