همه چیز عادی است

دنیا و آدمهایش به شکل غریبی قصد بی خاصیت کردن اوضاع را دارند تا بگویند همه چیز عادی است. همه چیز خوب است.
مثل عادی سازی فقر و تورم یا عادی سازی همان شلیک اشتباهی که این‌روزها حالا اصلا همه منتظریم اشتباهی بخوریم و گاهی بزنیم.
کهریزک درد داشت و سخت عادت کردیم، اما هفت‌تپه و فریاد کارگرهای گرسنه‌اش خیلی زود عادی شد.
پروژه عادی سازی از جزایری تا طبری … ادامه داشت. از بیجه تا بابای رومینا، پله های پروژه عادی سازی جنایت و دزدی چهار تا یکی طی شد تا بگوییم همه چیز عادی است. تا همه مثل هم باشند.

ریل عادی سازی به ایستگاه آقای میم رسید

دروغ چرا این‌روزها من خودم گاهی با بیجه مغزم تصمیم می گیرم و گاهی اشتباهی خودم را می زنم. با بابایِ رومینایِ وجودم و داسش، گلهای خانه را هرس می کنم؛ و با اسیدپاشِ گُمنامِ اصفهانیِ دستانم، حتی توالت خانه را می شویم و برق می اندازم.
شاید باور نکنید اما من با مفسد فی‌الارض قلبم، دوست پیدا می کنم و لواسان می روم. حتی شده با یک زندانی سیاسی بازنشسته تا کهریزک همراهی رفته‌ام، تا بگویم همه چیز عادی است.
نگاه کن به کجا رفت این شوریِ قلم؟ می خواستم از عادی سازی خودم بنویسم؛ ترشیِ مصایٔبِ بیست ساله گذاشتم. این آقای میم زیر معمولی که حالا فقط حرف زدن بلد است می توانست در چنین موقعیت‌هایی باشد.

کلنگ اول

من چند صباحی کشتی گرفتم، بدنم پُر بود، می توانستم یک کشتی گیر باشم، مثل یزدانی، حالا نه نابغه‌ای مثل حسن یزدانی اما فکر می‌کنم رضا می‌شدم و لقبم پلنگ طالقان بود، اما گوشِ شکسته و پسرِ فلانی؟
نمی‌شد، نمی‌گذاشتند، نگذاشتند، همه چیز باید عادی ‌می‌بود.
ساز ویلن هم خریدم، ده دوازده سالم بود، حس می‌کنم شاید همایون خرم می شدم، شاید هم نه، بیژن مرتضوی ، معروف هم نمی‌شدم حداقل بی‌ساز نبودم مثل حالا، اما خب ساز زدن مطربی بود و … (دوست ندارم بنویسم که چرا نشد)
بعدها دوست داشتم و می‌توانستم فوتبال نویس باشم، که باز نشد و نگذاشتند و بعد از آن محقق و پژوهشگر و مولف و …
دوست داشتم و می‌توانستم شبها بیدار باشم و تاریخ بنویسم
دوست داشتم و می‌توانستم خبرنگار تاثیر گذاری باشم، روزها خبرنگاری کنم و گزارش از فقر و انحراف و اختلاس و پشت پرده سیاست بنویسم که نگذاشتند
و این دوست داشتن‌ها و توانستن‌ها بیشمار بود، مانند نگذاشتن‌ها
دنیای من، جامعه من، اطرافیان من، نظام سیاسی و تحریم و الگوی ایرانی _ اسلامی پیشرفت از من یک کالای ایرانی بی خاصیت معمولی می‌خواست و ساخت
یک مدیر تولید به درد نخور
این ها را کی فهمیدم؟ وقتی مستخدم شرکت با زبان بی زبانی به رویم آورد
این چه وضع لباس پوشیدنه؟ تو چرا اینطوری شدی
چطوری شدم؟
معمولی
در آینه نگاه کردم.
راست می گفت، همه چیز عادی است.

حتی کت و شلوار و پیراهن اجباری اداره‌ام هم با چروک و بی قواره‌گی‌اش صحت حرف او را فریاد می‌زد و ریل عادی‌سازی اینگونه به ایستگاه آقای میم رسیده است، مثل اختلاس مثل دختر کشی مثل مهاجرت مثل شلیک اشتباهی

10 پاسخ به “همه چیز عادی است”

  1. منم خیلی چیزها میخواستم ونشد و دیگر هم نمی‌شود چون راهی و وقتی نمانده
    اما شما برای باقیمانده اش سعی کنید، خیلی سعی کنید، تا وقت هست و تا توانی هست.

  2. آره ….ما عادت کردیم به عادی سازی …چون یک خبر را از جاهای مختلف می‌شنویم ؛ و گیجمان میکنند که اصل خبر فراموش میشود و فقط حاشیه های آن خبر ….دروغ بودن و راست آزمایی آن می‌شود خبرررر…مثل همین خبر مذاکرات و جنگ احتمالی….مردم فقط منتظر پایین آمدن نرخ دلار وسکه هستند تا موضوع اصلی مذاکره ….
    و زندگی ما هم همینه …برای شروع هر اقدامی و هدفی ااول ببینیم پول داریم …. قضاوت بقیه ….برامون دردسر نشه …ووووو!!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *