
رضا امیرخانی را تا ره ش دوست نداشتم، چراکه فکر میکردم یک شخصیت وابسته نمی تواند، شاخصه یک رمان نویس پیشرو را داشته باشد. برای من که رمان و داستان ایرانی در دوره پهلوی مانده است و در بطن اندیشه های جلال و هدایت و گلشیری و گلستان دفن شده است هنوز هم رضا امیرخانی، علیرغم مستقل تر شدنش، عاری از پیچیدگی های لازم بک نویسنده طراز اول است که رمانش بتواند زندگی فکری مخاطب را برای چند روز مختل کند و از این جهت هنوز هم نویسنده رویایی من نیست؛ اما رمان ره ش قطعا گامی به جلو در کارنامه هنری اوست.
رهش
ره ش داستان زنی ست که در جایگاه فارغ التحصیل رشته معماری، مادری و همسری غر هوشمندانه می زند. غری که با غرهای اینروزهای “همه”در شبکه های مجازی خیلی فرق دارد.
“لیا” که از خانواده ای بااصالت است و با یکی از مدیران شهرداری و اصالتا روستایی ازدواج کرده است در برابر معضلات زندگی در تهران، شیوه مقابله را در پیش گرفته است و گویا در برابر یک شهر می ایستد تا خانه حیاط دار پدری را در برابر فشار برج ساز ها سرپا نگاه دارد و از حیاط همین خانه سلامت کودکش را که در الودگی تهران به آسم مبتلا شده است باز ستاند
او در این مبارزه مدیریت شهری تهران را که همسرش یکی از ارکان ان است با حسی مادرانه و اندیشه ای پر از فهم معمارانه به چالش می کشد و در این راه پشت پرده تخریب باغهای تهران و نقش بنیاد مستضعفان و شهرداری و اوقاف را برملا می سازد
زن قهرمان رمان ره ش درتقابل تفکر روستایی در زندگی شهری که نمونه اش را در خانه دارد، دائما در فکر نگاهداشتن خانه پدری و زندگی مشترک و فرزند و زنانه گی اش است، و در نهایت زندگی مشترکش را لاجرم از کف می دهد. انتخابی که با اندکی تغییر گویا پیش و روی بسیاری از ما در زندگی در تهران که چه عرض کنم در ایران است. ماندن و رفتن و چگونه ماندن ی که منجر به ذوب شدن در ابتذال زندگی این روزها در ایران نشود موضوع رمان امیرخانی ست. نویسنده، مخاطب را از مرز اداره یک شهر به اداره کشور نمی کشاند اما رمانی که خط قرمزهای این روزهای ما را ولو با احتیاط می شکند ارزش خواندن دارد

معرفی کتاب رهش
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی