logo

هفت فکت هفته(٩)

مهدی رزاقی طالقانی

جمعه ١١ تیر ۱۴۰۰

نوشتن فکت های هفته آن هم با چاشنی طنز چند هفته ای به تعویق افتاد، دلیلی برای خندیدن نبود و هنوز هم نیست اما در پیام‌ها نوشتید که من به شما با این پست دنبال دار متعهد شده ام و باید ادامه بدم
نمی دونم چطور میشه برای این روزها یک خنده جور کرد اما خب وقتی منتظرید و لطف دارید، انجام وظیفه می کنم
امیدوارم که احوالتان در پایان این چند فکت مثل آن بابایی نباشد که در تابستان به مهمانی رفته بود و از او
درباره مهمانی ای که بدان رفت پرسیدند، گفت: همه چیز سرد بود جز آب».

شنبه ١٢ تیر ۱۴۰۰

‏خلاصه که داستان این روزهای‌ما اینروزها شده داستان آن بنده خدا که عبید زاکانی نوشته است در تابستان از بغداد می‌آمد، یکی در راه پرسید که از کجا می آیی؟ گفت: از بغداد، گفت: آنجا چه می کردی؟گفت: عرق.
حالا ما این هفته …
سر کار چه می کردیم؟
عرق
در توالت چه می کردیم؟
عرق
در خواب چه می کردیم؟
بی ادب نشو
کماکان عرق😌

یک شنبه ١٣ تیر ۱۴۰۰

حالا من طرف و میشناسما، آخرین فیلمی که دیده فیلم عروسی جاری شه بعد اومده برای عباس کیا رستمی نوشته عباس جان هنوز “طعم گیلاس” ت زیر زبانم است😳
آقا آقا
گیلاس عباس کیارستمی، نه نه وایسا … عباس جان گیلاس ت …

دوشنبه ١۴ تیر ۱۴۰۰

‏‎خاک و خون پرستی
اونقدر که حتی صدقه ت رو به جای دختر سرایدار افغانی که مریضه، میبری به زن عموی دختر خاله بابات میدی
پوفیوزی
چون وقتی بهت میگم چرا؟
میگی
خدا گفته اول فامیل
و ریاکاری
چون اینجا نگران عدم امکان تحصیل دختران افغانی در ایرانی

سه شنبه ١۵ تیر ۱۴۰۰

میگم داداش داری زیاد می خوریا مراقب وزنت باش
میگه:
من گرسنه در برابر سفره نان
همچون عزَّبَم بر در حمام زنان
میگم بخور آقا بخور
اصلا بیا باهم بخوریم

‏‎چهارشنبه ١۶ تیر ۱۴۰۰

فکت سختیه اما … سخت ترین سؤالی که تا به حال باهاش مواجه شدم این بود که به نظر تو از بین سعید نمکی و مینو محرز کدوم دروغگوتره؟ نه اینو می دونم نه اینو که کدومشون منفعت طلب تره کدومشون ریاکارتره کدومشون کثیف تره و

‏‎پنج شنبه ١٧ تیر ۱۴۰۰

میم ر طالقانی شنبه ای که گذشت جشن تیرگان بود، برایمان از ایران چه فکتی آورده ای؟
تکه ای از کتاب ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه را از ایران باستان آورده ام
مگر ایرانِ غیرِ باستان هم داریم؟
نه آنها هنوز هم برق ندارند و آب ندارند و مثل خر کار می کنند و پول ندارند و …
از جشن تیرگان اجدادشان برایمان بگو
«روز سیزدهم آن، همانا روز «تیر»، جشن است، که باز از برایِ سازواریِ دو نام «تیرگان» نامیده شود و آن را دو سبب باشد:
یکی آن که آورده‌اند افراسیاب چون بر «ایرانشهر» چیرگی یافت، و منوچهر را در «تبرستان» در بندان کرد، از وی درخواستِ کاری نمود که بدان چیزی به وی ارزانی دارد، بر این پایه که به اندازۀ یک تیرِ پرتاب در همچندش از ایرانشهر بدو بازگردد. پس فرشته‌ای از فرشتگان نزدش بیامد به نام «اسفندارمذ»، و فرمان داد که کمانی برگیرد و تیری بدان اندازه که نمودگار تیراندازش باشد؛ چنان که در کتاب «اوستا» بیان گردیده: «آرش» فراخوانده شد که مردی بزرگوار و دین‌دار و فرزانه بود.
منوچهر فرمان داد آن کمان برگیرد و تیر را بیفکند. پس او برخاست و برهنه شد و گفت: ای پادشاه! ای مردم! تن مرا ببینید، من از هر زخم و ریش و بیماری برکنارم؛ اما یقین دارم که چون با این کمان تیر بیفکنم، تنم پاره پاره شود، جانم از تن برود؛ همانا این جان را فدای شما خواهم کرد. آن گاه به تک پیش رفت، کمان را – با همۀ نیرویی که خدا بدو داده بود – کشید، و بدان تیر انداخت، و خود پاره پاره شد. خدا باد را فرمان داد تا آن پیکان از کوهستان «رویان» فراگذرد، که هم بدان تا دورترین جایی از خراسان، میان «فَرغانه» و «تخارستان» بر تنه‌ی درخت گردوی بزرگی فرود آمد – درختی چندان بزرگ که مانندش در جهان نبوده است. گویند از جایگاه تیراندازی تا جای فرودشِ پیکان هزار فرسنگ است؛ پس بر آن تیرافکنی صلح و سازش نمودند، که در همین روز (تیرگان) بوده، و مردم آن را جشن گرفته‌اند.» ‎

پانویس:

ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می بینی صواب
حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب

عکس هفته

عکاس: نامعلوم

ماسک_نزنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *