مشهورترین فلاسفه تاریخ (٢) کالینگوود

کالینگوود مورخ

کالینگوود و فلسفه تاریخ

چالش با دیلتای در شناخت گذشته

درباره کالینگوود (۱۸۸۹۱۹۴۳)، فیلسوف انگلیسی فلسفه علم تاریخ می‌توان گفت مکتب ایدئالیستی که در آلمان، فیلسوفمورخانی نظیر درویزن و دیلتای آن را شکل داده بودند و به وسیله فیلسوف و مورخ ایتالیایی کروچه قوام یافته بود، در انگلستان به مرتبه‌ای برتر و عالی‌تر رسیدکالینگوود در طرح دیدگاه خود ضمن همفکری کلی با نظریات دیلتای به چالش با نظریات او برخاست.

دیلتای چه می‌گفت؟

دیلتای که تاریخ و روانشناسی را به هم پیوند داده بود و نگاه مورّخان را به عواطف»، «احساسات» و «تجربیات» انسان معطوف ساخته بود، تنها راه ممکن برای فهمیدن گذشته را کوشش در جهت باز زیستن آن از راه قرار دادن خویش به جای انسانهای گذشته دانسته بود یعنی حس کردن عواطف احساسات و تجربیات انسانهای گذشته. کالینگوود با این دیدگاه به چالش برخاست و چنین استدلال کرد که تنها چیزی که می‌توانیم از عهده آن برآییم نه «باز زیستن گذشته که تنها درک تفکرات و استدلالات آنان است. زیرا «خود افکار ذاتاً دارای این خاصیت است که بعد از مدتی می‌توان آنها را دوباره احیا کرد…»

کالینگوود و فلسفه تاریخ
ویلهلم دیلتای

فهم تفکر و اندیشه گذشتگان تنها راه شناخت در تاریخ

به این ترتیب آنچه برای کالینگوود در درجه نخست اهمیت قرار داشت فهم و دریافت تفکر و اندیشه‌ای بود که در پشت هر عمل انسانی نهفته است. او به مورخان توصیه می‌کرد که در تاریخ نویسی، خود را صرفاً محدود و منحصر به توصیف جنبه‌های ظاهری اعمال و رویدادها نکنند، بلکه بکوشند تا به ورای این جنبه های ظاهری نفوذ کنند و به افکاری که در آن سوی آنها قرار دارد دست یابند.

کالینگوود و مرزبندی تاریخ و علوم طبیعی

چنان که پیداست کالینگوود تلاش کرد تا با تمیز قائل شدن میان ظاهر و باطن و یا بیرون و درون اعمال و رویدادها و نیز با تأکید بر ضرورت و درک اندیشه نهفته در باطن رویدادها نه تنها مرزبندی صریح و روشنی میان تاریخ و علوم طبیعی قائل شود، بلکه بر وجود دو روش شناسی مستقل از هـم ـ عـلـت کـاوی و معنا کاویپافشاری می کند.

مورخ و‌ کشف اندیشه نهفته پشت یک کنش

از دید کالینگوود علت یک رخداد به معنی اندیشه نهفته در ذهن فردی است که کنش او باعث آن رخداد گردیده است و این چیزی جدا از آن رخداد نیست، بلکه خود آن رخداد است.

اگر رویدادی شامل شماری از افراد است وظیفه تاریخ‌دان، تشریح کنش‌های دست اندرکاران بر مبنای موقعیت‌ها و باورهای آنان است.

بنابراین مورّخ با نفوذ به باطن رویدادها و کشف افکاری که رویدادها، بیانگر آنهایند کاری می کند که عالم علوم طبیعی نباید بکند و نمی‌تواند بکند.

کالینگوود می نویسد:

«پس از آنکه مورخ واقعیتها را کشف کرد، روند دیگری که روند تحقیق در علل وقوع واقعیتها باشد در کار نیست وقتی که مورخ بداند که چه روی داده است می‌داند که چرا روی داده است. این بدان معنا نیست که واژههایی مانند علت در باب تاریخ، لزوماً نابجایند بلکه فقط بدین معناست کـه ایـن قبـیـل واژه ها در تاریخ به معنای خاص استعمال می‌شوند وقتی که عالم علوم تجربی می پرسد چرا آن تکه کاغذ تورنسل صورتی شد؟ مرادش این است که در چگونه مواقعی تکه کاغذهای تورنسل صورتی رنگ می‌شوند»

کالینگوود و فلسفه تاریخ، از نظرکالینگوود، وظیفه مورّخ این است که افکار فاعلان و عاملان تاریخی را در ذهن خود «بازاندیشی» و «بازآفرینی کند.

کالینگوود و وظیفه مورخ


از نظر کالینگوود، وظیفه مورّخ این است که افکار فاعلان و عاملان تاریخی را در ذهن خود «بازاندیشی» و «بازآفرینی کند. چنین روشی را تنها برای پژوهش در حوادث و رویدادهایی که جنبه سیاسی و نظامی دارند، پیشنهاد نمی کند بلکه معتقد است مورّخ فکر و فلسفه هم می‌بایست به آن گونه عمل کند. مورّخ باید ضمن به تصور در آوردن اوضاع و احوال زمانی و مکانی، اندیشه آنان را نیز بازاندیشی و باز آفرینی کند تا به کشف افکار و نیات پدیدآورندگان آن آثار پی برد. کالینگوود در توضیح و بسط نظریه خود بر یک تأکید می‌کند و آن اینکه امر بازاندیشی توسط مورخ نه تنها تسلیم منفعلانه به افسون ذهن دیگری نیست، بلکه کاری فعالانه و در نتیجه اندیشیدن انتقادی است. تفکری که افکار عاملان تاریخی را باز می اندیشد و با بازاندیشی آنها را به نقد هم می‌کشد.

مورخ و شناخت اندیشه درست در تاریخ‌

مورخ تاریخ، فکر تنها به این بسنده نمی‌کند که بگوید فلان و بهمان چه اندیشیده‌اند و تصمیم در این باره که آیا این اندیشه درست بودهاست یا نه را به دیگری واگذار کند، بلکه اندیشه‌ای که اندیشه‌های گذشته را مورد بازنگری قرار می‌دهد، ناگزیر در بازنگری آن اندیشه‌ها به نقد آنها نیز می پردازد.

کالینگوود در طول عمر خود عمدتاً در جهت ایجاد نزدیکی و روابط فلسفه و تاریخ تلاش کرده بود و توانست حداقل دنیای انگلیسی زبانرا بین در تفکر انتقادی درباره تاریخ اعتلا بخشد.

او در مجموع با قائل شدن به اینکه «تاریخ سراسر تاریخ اندیشه است در روش شناسی تاریخی به «معنا کاوی» اصرار ورزید و برای تاریخ در مقابل علوم طبیعی شأن و استقلال خاصی قائل شد.


مشهورترین فلاسفه تاریخ (٢) کالینگوود

نویسنده: حسین مفتخری


مشهورترین فلاسفه تاریخ (۱) جامباتیستا ویکو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *