
جامباتیستا ویکو و فلسفه تاریخ
معرفی ویکو
جان باتیستا ویکو از مهمترین فیلسوفان قرن هفده و اوایل قرن هجده میلادی به شمار میآید. او نظریات و اندیشههایش را در کتاب معروفش بـه نـام عـلـم نـو بـه نگارش درآورد که در آن به فلسفهٔ تاریخ اعم از نظری و انتقادی پرداخته است. قصد او از نگارش این کتاب تئوریزه کردن توصیف و تبیین تاریخ کل ملل و اشکال مختلف سازمانهای اجتماعی آنان بود.
فلسفه تاریخ از دیدگاه ویکو
ویکو معتقد بود که الگو یا تاریخ آرمانی جاودانهای وجود دارد که تاریخ هر ملتی در طی ظهور بلوغ، ترقی انحطاط و سقوط ،خود مسیر آن را می پیماید.
جوامع از دید ویکو از سه مرحله متوالی میگذرند:
۱- ربانی (خدایی، الهی، دینـی یـا آسمانی)
۲- قهرمانی (پهلوانی یا اسطوره ای) و
۳- انسانی (یا مردمی)
که با مراحل سه گانه حیات آدمی؛ یعنی،کودکی جوانی و پیری مطابقت دارد با این تفاوت که جامعه نمیمیرد و بعد از کهولت باز همان مراحل کمال را طی میکند و در پایان دوران انحطاط، دوره ای تازه شروع میشود. وی مسیر تاریخی هر جامعه را یک حرکت مارپیچی میداند که از ترقی و بهبود خالی نیست.
ویکو و کلیسا
ویکو از آنجا که در قرت هفدهم میزیست، از تأثیر کلیسا و تعالیم دینی بر کنار نبود. او حکمت پروردگار را در تمام مراحل تاریخی که ذکرشان گذشت، دخیل و بلکه حلول کرده میدانست و از این جهت، در هگل و سایر متفکران قرن نوزدهم مؤثر واقع شد
فلسفه نظری ویکو
پیویکو یکی از فلاسفه نظر پرداز در حوزۀ فلسفه نظری تاریخ بود که اندیشه ترکیبی سیکلیک و خطی و بررسی فرایند تاریخی زندگی بشر تنها یک وجه از زندگی این فیلسوف و اندیشمند بزرگ است.
نگرش ویکو به فلسفه انتقادی تاریخ
وجه دیگر آثار ویکو مربوط به نگرش او به فلسفه انتقادی تاریخ است. هر چند جایگاه او در این حوزه تا قرن نوزده میلادی توجه متفکران را برنیانگیخت.
بهترین رویکرد به آراء ویکو در کتاب دانش نو از طریق شیوه نگرش او به فلسفه دکارتی است. خطابهها و آثار اولیه او به روشنی تأثیر و نفوذ اندیشه های دکارت را نشان میدهد هر چند او بعدها به طور عمیق نسبت به نظریه دکارت درباره معرفت و جهان دیدی انتقادی یافت و معتقد شد که این نظریه، بیش از حد معطوف به ریاضیات و علوم طبیعی است به گونهای که شاخه های دیگر فعالیت و پژوهش بشری نظیر هنر حقوق و تاریخ یا مطلقاً مورد غفلت و فراموشی قرار گرفتهاند و یا اینکه به عنوان دانشهایی که دارای هیچ پیامد جدی نیستند، تلقی شدهاند.
به علاوه ویکو استدلال کرد که فیلسوفان دکارتی درک درستی از ماهیت خود علوم طبیعی نداشتند و به خطا میپنداشتند که این علوم به ارائه همان یقین و قطعیتی قادرند که در حوزه قضایای هندسی یافت میشود.
تاریخ و علم بودن تاریخ از نگاه ویکو
حرف ویکو این بود که:
اگر تاریخ تابع روش علمی نیست، پس چیست؟
او پاسخ داد که تاریخ علی الاصول و در کیفیت با علوم طبیعی متفاوت است. پس معرفت یا شناخت تاریخی هم چیزی از بیخ و بن متفاوت با تفکر علمی است.
ویکو میگوید نمی توانیم بر چیزی که خودمان آن را نساخته باشیم، معرفت و شناخت کامل بیابیم چنین آرزویی برای بشر قابل حصول نیست. مگر آنکه آن چیز را خودش ساخته باشد جهان مادی برای بشر هرگز قابل شناخت کامل نیست، زیرا آن را نساخته بلکه خداوند آن را ساخته است. پس علم کامل بر این جهان، فقط برای خداوند میسر است، اما یک جهان دیگر وجود دارد؛ جهان انسان یا جهان اعمال و نهادها و جوامع انسانی که برای انسان شناختنی است. پس علی الاصول، بشر می تواند امیدوار باشد که به شناخت این ساخته خودش کامیاب شود.
حل مسئله علم بودن تاریخ
بینش اساسی ویکو این است که حل مشکل تأسیس تاریخ به عنوان رشته ای مستقل و محکم باید به روشی غیر از روش طبیعی صورت بگیرد.
به علاوه به عقیده ویکو معرفت به جهان انسان و از جمله تاریخ، برتر از معرفت به عالم طبیعت است؛ زیرا به جهاتی که ذکر شد، معرفتی کاملتر است انسان میتواند به جهان ساختهٔ خودش معرفت حقیقی حاصل کند.
ویکو به جهان انسان جهان ملل و اقوام میگوید و ما آن را جهان جوامع یا جهان اجتماعی میخوانیم که البته تاریخ هم جزئی از آن است. تاریخ از حیث مکانی در ظرف جامعه صورت گرفته و تحقق یافته است ویکو پرسش خود را این طور طرح میکند:
پس چگونه میتوان نسبت به جهان انسانها معرفت حاصل کرد؟
او میگوید: «باید به نیروی تخیل تکیه کرد. باید در پرتو این نیرو به ادوار گذشته بازگردیم. با ملل پیشین زندگی کنیم و سپس در نتیجه چنین سیر و سلوک انفسی، قادر به درک آن شویم.
یکی از عیوب کار بسیاری از مورخان که گریبان گیر مورخان ما هم شده نسبت دادن انگیزهها و اندیشه های امروزی به گذشتگان است. این نسبت دادن معمولاً بیتوجه و بدون باز پردازی شرایط پیشینیان صورت می گیرد. در اینجاست که باید مخیله وارد کار شود.

خدمات ماندگار ویکو به فلسفه تاریخ
سفارش به همدلی و همجوشی و هم اندیشی با گذشته، خدمت بزرگ ویکو، به فلسفه تاریخ است. ما باید جهان بینی نسلهای گذشته را در ذهن خود بسازیم و باز آفرینی کنیم، نه آنکه تصورات و اندیشه های خود را به گذشته ها نسبت دهیم.
ویکو با تمایز گذاشتن میان علم طبیعت و علوم تاریخ و انسانی به تقابلی که بعداً نقش مهمی در اندیشه تاریخی یافت، صورت بندی تازه و بدیعی داد. او تاریخ را از حالت خفیف رهانید که تابع هوسها و خودخواهیها و وسیله موعظههای اخلاقی و دیگر هدفهای بی ربط قرار گرفته بود.
ویکو تاریخ را به جایی رسانید که به مقصود راستین خود که مکمل حقایق جاوید است وقوف یابد به این ترتیب، فلسفه سرشار از تاریخ شد و در نتیجه به افق وسیع تری راه یافت و حس اینکه واقعیات خاص و جزئی، نیازمند توجیه و تبیین است در آن تیزتر شد.
جامباتیستا ویکو و فلسفه تاریخ
نویسنده: دکتر حسین مفتخری