در معنای فلسفه تاریخ
اول – ارتباط تاریخ و فلسفه
در تعریف و تبیین فلسفه تاریخ باید گفت که از هم نشینی فلسفه و تاریخ، فلسفه تاریخ شکل گرفت. فلسفه تاریخ یکی از شعبههای مهم فلسفه است که اهمیت آن از حوزه فلسفه به معنای اخص فراتر میرود. این اهمیت تا به آنجاست که به جرئت میتوان گفت کمتر پدیده ای در روزگار کنونی از حوزۀ تأثیر فلسفه تاریخ به دور مانده است. کروچه تاریخ را عین فلسفه دانست و مدعی شد که هر فیلسوف در عین حال مورّخ هم هست و هر مورّخ فیلسوف. او تاریخ را به عنوان فلسفه متحرک تلقی کرد و حتی این قول را پذیرفت که تاریخ را باید فلاسفه بنویسند. فیلسوفی یونانی نیز ارتباط میان تاریخ و فلسفه را این گونه بیان کرده بود: «تاریخ آموزش فلسفه است از طریق ارائه مثالها».
دوم – مراد از فلسفه در فلسفه تاریخ
در فلسفه تاریخ، نسبت بین فلسفه و تاریخ فراتر از تعبیر فلسفه به پرسش از چرایی حوادث و وقایع جزئی است. مقصود از فلسفه تاریخ، صرفاً این نیست که این حوزه معرفتی، متکفل توضیح اسباب و علل حوادث و وقایع است (آنگونه که مراد ولتر از فلسفه تاریخ بود) چنین کاری در خود حوزه تاریخ (تاریخ نویسی تحلیلی) و توسط خود مورخ، بدون اینکه فیلسوف تاریخ باشد به انجام می رسد و یا حداقل می تواند به انجام برسد.

سوم – فلسفه تاریخ به دنبال چیست؟
فلسفه تاریخ و فیلسوف تاریخ به دنبال چیز دیگری است. بحث از علل یک حادثه، بحثی درون تاریخی و در خود رشته تاریخ ممکن و میسر است. در حالی که فلسفه تاریخ یک معرفت درون تاریخی نیست، بلکه معرفتی برون تاریخی است و حتی برخی آن را ذیل فلسفه قرار داده اند، اما فلسفه تاریخ نه ذیل تاریخ است نه ذیل فلسفه، بلکه معرفت سومی است که از همکاری این دو به وجود آمده است.
چهارم – تعاریف فلسفه تاریخ
تعریف ولتری
به این ترتیب، بسته به اینکه کدام معنا از فلسفه در کنار کدام معنا از تاریخ قرار گیرد، تعاریف مختلفی از فلسفه تاریخ شکل میگیرد. همان گونه که ذکر شد اگر فلسفه به معنای علت یابی در کنار تاریخ به معنای حوادث و وقایع جزئی قرار گیرد، فلسفۀ تاریخی شکل میگیرد که هدف آن بازگو کردن علل وقایع و حوادث جزئی است و امروزه از آن به تاریخ تحلیلی یاد میشود. نظر ولتر که واضع اصطلاح فلسفه تاریخ بود بیشتر معطوف به چنین تعریفی بود.
تعریف جدید
اما امروزه اصطلاح فلسفه تاریخ به معنای مورد نظر ولتر به کار نمی رود بلکه دو شاخۀ مختلف، اما وابسته پژوهش فلسفی، معمولاً فلسفه تاریخ نامیده می شود فلسفه نظری تاریخ و فلسفه انتقادی (علم) تاریخ

پنجم – تعاریف فلسفه نظری تاریخ و فلسفه انتقادی تاریخ
فلسفۀ نظری تاریخ به عنوان معرفتی درجه اول تأمل نظری در چیستی و ماهیت کلیت و تمامیت تاریخ بشر است و نه جزئیات آن و فلسفه انتقادی تاریخ به عنوان معرفتی درجه دوم در واقع «علم شناسی علم تاریخ» است و در آن علم تاریخ و نه خود تاریخ بررسی میشود.
هرگاه درباره تاریخ بماهو تاریخ سؤال شود و موضوع خود تاریخ باشد، فلسفۀ نظری تاریخ شکل میگیرد در واقع میتوان گـفت که فلسفۀ نظری تاریخ بحثی هستی شناختی است و چون در این فلسفه، فیلسوفان تاریخ، تاریخ نوع بشر را به صورت کلی مورد بحث قرار میدهند، بنابراین معرفت درجه اول است اما فلسفه انتقادی یا تحلیلی (علم) تاریخ مبحثی معرفت شناختی است؛ یعنی در این فلسفه بحث بر سر معرفت تاریخی و بررسی علم تاریخ است.
ششم – فیلسوفان انتقادی تاریخ چه میکنند؟
فیلسوفان انتقادی (نقدی) تاریخ علم تاریخ را نقد و بررسی میکنند و قوانین حاکم بر علم تاریخ را نقد و ارزیابی مینمایند بنابراین معرفتی درجه دوم است. در واقع تاریخ به معنای نفس حوادث و وقایع جزئی، موضوع علـم تـاریـخ اسـت و خـود علم تاریخ یا تاریخ نیز موضوع فلسفه علم تاریخ است.
موضوع فلسفه نظری تاریخ نیز کلیت تاریخ بشر است نه جزئیات آن پس ما یک بار، نگاهی غیر فلسفی به تاریخ داریم که حاصل آن علم تاریخ است و بار دیگر، نگاه فلسفی به کلیت تاریخ می افکنیم و در نتیجه فلسفه نظری تاریخ شکل می گیرد.
سؤالات فلسفه تاریخ
به علت عدم تفکیک این دو اصطلاح فلسفه نظری تاریخ و فلسفه علم (تاریخ)، اغلب اصطلاح فلسفه تاریخ را به هر دو معنا به کار میبرند ولی در غالب موارد مطالب طرح شده درباره فلسفه نظری تاریخ است؛ مثلاً تعریف کارل یاسپرس از فلسفه تاریخ مؤید این نظر است: «فلسفه تاریخ، اندیشیدن درباره تاریخ است.» از جمله در این باره که …
آیا تاریخ زاده ارادهای هوشیار و خردمند است یا مشتی وقایع اتفاقی بی معنا و بی محتوا و سلسله ای از علتها و معلولها که ارادهای یگانه پشت سر آنها نیست و نظم و حکمت و غایتی ندارد؟
آیا سازنده تاریخ اراده خداست یا کشور گشایان و ….؟
فلسفه تاریخ تلاشی است در جستجوی وحدت و معنا و ساختهای تاریخ و محرک آدمی در این تلاش پرسش همیشه فلسفه است
…
اما مراد زرین کوب در عبارات زیر بیشتر فلسفه علم تاریخ است: «در هر صورت مباحثی که بعد از ارسطو در باب تاریخ پیش آمد، غالباً در این باب بود که آیا تاریخ علم است یا فلسفه، شعر است یا حقیقت، هدف دارد یا از هرگونه هدف خالی است و اینها منجر به پیدایش فلسفه تاریخ شد
در مجموع، فلسفه تحلیلی (علم) تاریخ شاخه ای از فلسفه علم است و به تعبیر رساتر جزء فلسفه های مضاف است. از این رو، متناظر آن در همه علوم وجود دارد؛ مثل فلسفه فیزیک فلسفه اخلاق و فلسفه جامعه شناسی اما فلسفه نظری تاریخ متناظری در علوم دیگر ندارد و تقریباً منحصر به تاریخ است. فلسفه نظری تاریخ، فلسفه غیر مضاف (مطلق) و هستی شناختی است.
نویسنده: دکتر حسین مفتخری
