حرف اول: بی تمدنی فحش است
کاش فحش و ناسزا هم یک فرهنگستان داشتند که به جای حرفهای بیهوده که خیلیهایشان زنستیزانه، حیوان ستیزانه و بر اساس تبعیض طبقاتی هم هست، آدمها بتوانند اتهاماتی به هم بزنند که باعث ایجاد انگیزه حرکتهای درست باشد
مثلا اگر کسی بی تفاوت از کنار یک سالمند بر زمین خورده گذشت، به جای بیغیرت یا بیناموس یا الاغ به او بگویند بیتمدن … و این فحش و ناسزا آنقدر بد باشد که متهم به بی تمدنی از قبحی که بیتمدن بودن دارد برای متمدن شدن گام بردارد.
کاش میشد فرهنگستان فحش داشت
حرف دوم: انسان متمدن
انسان متمدن چه کسی است؟ فرد تحصیلکرده؟ فرد شهرنشین؟ تکنولوژیست؟ فرد مشهور؟ کاربر آگاه شبکه اجتماعی؟ آدم دنیا دیده؟ انسان دارای مهارت های پولسازی و مهارتهای ارتباطی؟ اینها تعریفهای زمان دار هستند، ممکن است ده سال بعد نشانه آدم متمدن نباشند تنها یک صفت وجود دارد که بهترین تعریف از انسان متمدن در تمام تاریخ روی آن سوار میشود و آن صفت خودساختگی است. انسان متمدن خود ساخته است. انسان در مسیر خودساختگی فردی است که از #غریزه و طبیعتِ صرف، به سمت یک تعادل عقلانی و انسانی حرکت میکند. یعنی روی بُردار آگاهی از حیوانیت به انسانیت در حال حرکت است؛ آدمی که فقط نمیخورد و نمیکند و نمیخوابد یعنی آدمی که تماماً خشم و #شهوت و طمع و شکمبارهگی نیست و در او علم و آگاهی توأمان هست، ایثار هم هست و کمک به دیگران و نوع دوستی هم هست و …
حرف سوم: تمدن و دیگری
«سال ها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسانشناسی از “مارگارت مید” (انسان شناس معروف آمریکائى )پرسید که نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چیست، دانشجو انتظار داشت تا مید دربارهی قلابهای ماهیگیری، کاسههای سفالین یا سنگهای آسیاب حرف بزند.
ولی نه! مید گفت که نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ باستانی استخوان رانی بوده که شکسته شده و سپس جوش خورده است. مید توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما میمیرید. شما نمیتوانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید. شما خوراکی هستید برای جانوران پرسهزن. هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد. استخوان شکستهی رانی که جوش خورده است گواهیست بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند، محلِ جراحت را بسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند. مید گفت: کمک به دیگری در عینِ دشواری، همانجاییست که
تمدن آغاز میشود»
حرف چهارم: تمدن و رنج
اگر تمدن از کمک به دیگری آغاز شده است، این “دیگری” که به او کمک شده قاعدتا در رنج بوده است.
رنج بستر زندگی #انسان است. انسان در تمام زندگی یا با رنج خودش درگیر است یا با رنج دیگران
با این وجود چه زمانی میتواند رنج دیگری را از میان ببرد و به او کمک کند؟ زمانی که خودش آن #رنج را کشیده باشد و آن را درمان کرده باشد
وقتی انسان در رنج به خودش کمک میکند، خودسازی میکند و خودساخته میشود، و وقتی در رنج دیگری شریک میشود و او را همراهی میکند نوعدوستی میکند و متمدن میشود
آدمی که در پی خودساختگی نیست به رنج عادت میکند و آن را درمان نمیکند و انسانی که متمدن نیست به رنج دیگران بی اعتنا است و رنج و درد دیگران به سادگی برای انسان متمدن عادی نمیشود
حرف پنجم: تمدن آخر
خلاصه کلام این که خودساختگی مفهومی در عیار تمدن است و هر دو این مفاهیم ریشه در رنج دارند، یکی از رنج دیدن و یکی از رنج دیگری را داشتن حاصل میشود.
نمیشود گبرای هیچ کس رنج را آرزو کرد، اما میتوان آرزو کرد که کاش کسی به رنج دیگران بی تفاوت نباشد.
اینگمار برگمان میگوید: «جهنم جاییست که دیگر هیـچ کس به حل مشکلات نمی اندیشد» و آدمی زمین و آسمان و گیاه و حیوان و انسان بیتفاوت میشود و تنها به منافع خود میاندیشد و در مقابل این جهنم هم آرمانشهری قرار دارد که در آن انسان بی تفاوت نیست و نسبت رنج همنوعش حساس است، اگر بشر به مرحله رنج دیگری را داشتن رسید، آنروز #اتوپیا یا #آرمانشهر یا مدینه فاضله ساخته میشود، جایی که انسانهای خود ساخته، تمدنی میسازند که هم سازگار با طبیعت و تمام جانداران است و هم از میان رفتنی نیست.
بی تمدن
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی