
فارابی کیست؟
فارابی … نام بیمارستان یا کتابخانه یا یک سالن همایش و نهایتا یک دانشمند، برای من فارابی اینها بود تا همین چند روز اخیر که به واسطه ورود ناخواسته به رشته فلسفه تاریخ با شخصیت او آشنا شدم.
قرار است در یک امتحان درباره او و نتایج تلاشهایش چند خطی بنویسم، پیش از این اجبار اما آنچه از او را فهم کردهام و به قدر قطره از دریاست را میخواهم در این گوشه مجازی بنویسم. قلم و آزادی ترکیب خوبی هستند و برای آن امتحان، امروز اینجا چند خطی را به احترام و به اختیار برای شناخت ابونصر محمد فارابی مینویسم.
از فاریاب
در سال ۲۵۹ هجری قمری و ۸۷۲ میلادی، در سالی که لیث صفاری نیشابور مرکز حکومت محمد بن طاهر را تصرف کرد و دودمان طاهریان را بر انداخت، کمی آنطرفنر در فاریاب، معلم ثانی فلسفه و علم به دنیا آمد، فاریاب شهری بود که ساسانیان آن را تأسیس کردند و بخشی از خراسان بزرگ در دوران اسلامی بود.
کودک و نوجوانی که نمیشناسیم
متأسفانه از کودکی و نوجوانی فارابی خیلی خبر خاصی در تاریخ نیامده، دو سه ادعایی هست که خیلی محکم نیست، مثلا دهخدا از استاد فروزانفر نقل کرده که اسم پدر او طرخان و نام جدش اوزلوغ است و دو خبر هم وجود دارد که او در جوانی یک نگهبان در باغی در دمشق بوده و یک قاضی بوده که از قضاوت خیلی بهرهای نصیبش نشده و مسیرش را تغییر داده است، هر دو این روایتهای متناقض را ابیاصیبعه نویسنده چشمپزشک و شاعر شامی سدهٔ هفتم هجری گفته است که به لحاظ استحکام سندی مورد تشکیک است.
همه چیز از یک کنجکاوی آغاز شد
میگویند شخصی از دوستان یا نزدیکان فارابی آثاری از ارسطو را پیش او به امانت میگذارد و فارابی احتمالا از سر کنجکاوی آن آثار را میخواند و یک اندیشه بزرگ از دل همین حادثه آغاز میشود
تا بغداد
در روزهایی که فارابی جوان بود دو شهر علمی – فلسفی در جهان اسلام وجود داشت، یکی حراّن بود که در جنوب شرقی ترکیه فعلی بود که این مرکز وارث مکتب اسکندریه بود و در عصر متوکل عباسی (۲۳۲-۲۴۷ ق) از انطاکیه بدانجا منتقل شده بود و دیگری بغداد دارالخلافه بود که در واقع، ادامه مکتب حران بود؛ زیرا در همین دوران، استادان و مترجمان بزرگ حرانی به بغداد مهاجرت کردهاند.
فارابی در بغداد شاگردی «متی بن یونس» را کرد و با او به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت و در حراّن به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد
این اَبوبَشْرْ مَتَّی بْنِ یونُس عنصر تعیین کنندهای در زندگی علمی و فلسفی فارابی بود، متی یک منطق دان و مترجم شهیر بود که آثار یونانی از سریانی به عربی را ترجمه میکرد و در بغداد بود و در تدریس منطق شهرت زیادی داشت. متی را باید از جملۀ برجستهترین کسانی دانست که در عصر طلایی تاریخ اسلام باعث ایجاد تمایل و آشنایی مسلمانان با تفکر یونانی شد و در نمود تلاشهایش همین بس که مجالس درسش هفتاد دفتر از تفاسیر و شروح او بر آثار منطقی ارسطو نوشته شد و در نزدیک به ۲۰ اثر که غالب آنها ترجمه و شرح آثار اسکندرانیان و یونانیان بهویژه ارسطوست، دانشمندان و فیلسوفان از او نام بردهاند.
از حران
او بعد از شاگردی متی به حران رفت و در آنجا هم همانطور که در سطرهای قبل ذکر شد او شاگردی یوحنا را کرد، این یوحنای مسیحی هم از فیلسوفان مشهور آن عصر بود که فارابی با او هم منطق را خواند و به سطحی رساند که وقتی به بغداد بازگشت، استادیاش پذیرفته شده بود
تا حلب
فارابی البته بعدها در سال ۳۳۰ یعنی حدود ۷۱ سالگی به حلب در سوریه رفت و در سرزمین تحت حکمفرمایی حمدانیان و مشخصا دربار «سیف الدوله حمدانی» قرار گرفت، امروزه تحت انقیاد قدرت درآمدن برای اهالی علم پسندیده نیست اما در آن عصر که نهاد دانشگاه و حمایتهای آن از نهاد علم نبود، دانشمندان پارهای نداشتند تا ساکن دربار پادشاهی علم دوست شوند تا بتوانند در امنیت و رفاه نسبی فعالیت علمی کنند و ثمره تلاشهای فارابی نشان میدهد که تصمیم او درست و از این جهت جهان علم باید ممنوندار سیف الدوله هم باشد.
آنچه تصمیم فارابی را بعد از قرنها درست نشان میدهد یکی همین آثار او است و دیگری روایت مورخان از ساده زیستی او است که میگویند با آن که سیف الدوله حقوق بسیار خوبی تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قانع بود و همّ خود را بر فعالیت علمی گذاشته بود.
میراث فارابی
و اما میراث فارابی چیست. فارابی در دوران اسلامی اولین کسی است که مکتب فلسفی تأسیس کرد، او نظریات ارسطو و افلاطون را با هم جمع کرد و نظام مند ساخت و البته دین را در چهارچوب فلسفه وارد و تبیین و ارائه کرد. ابونصر محمد فارابی چندین و چند عنوان نخستین فرد را علم و فلسفه دارد و یکی دیگر از این عناوین این است که او اولین کسی است که منطق یونانی را به طور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. او چنان بر روی آثار منطقی ارسطو و افلاطون متمرکز شد و چنان این حوزه را نظاممند کرد که به معلمم ثانی ملقب شد.
مورخان از ۷۴ تا ۱۲۷ کتاب را به روایتهای مختلف به نام او شناختهاند . او ده کتاب در منطق دارد و دهها کتاب در علوم طبیعیات و ریاضی و مابعدالطبیعه و فقه و کلام دارد
و منطق فارابی
و اما فارابی کیست و منطق او چیست؟ منطق پایه تفکر فارابی بود، او منطق را علمی میدانست که ذهن را از خطا باز میدارد و راههای استباط عقلی را نشان میدهد. شاید به واسطه نگاه فارابی و استاد نادیدهاش ارسطو و امثال آنها به منطق است، که امروز منطقی بودن و منطقی فکر کردن و منطقی اندیشیدن یک فضیلت اخلاقی و یک مهارت فردی و سیستماتیک است
از نگاه فارابی، سعادت با داشتن اشیای زیبا به صورت ملکه حاصل میشود و این، جز با دانش فلسفه حاصل نمیشود، فلسفه هم بدون تشخیص و تمییز نیکو به دست نمیآید و این به کمک نیروی ذهنی است که با آن، حق را از باطل تفکیک کنیم و منطق چنین هدفی را تأمین میکند
فارابی و تعریف منطق
و اما منطق چیست؟
فارابی گفت واژه نطق سه معنا دارد:
سخن لفظی (القول الخارج بالصوت)
سخن ذهنی (القول المرکوز فی النفس)
نیروی عقل و اندیشه (القوه الانسانیه المفطوره فی الانسان)
منشأ اشتقاق اصطلاح منطقی، واژه نطق به هر سه معنای یاد شدهاست؛ یعنی علم منطق گفتار لفظی، اندیشههای ذهنی و نیز عقل آدمی به راه صواب رهنمون میگردد
فایده منطق
در کتاب احصاء العلوم که یکی از مشهورترین آثار فارابی است، او برای بیان معنا و فایده علم منطق از این توضیح بهره میگیرد که:برخی از معقولات انسان فطری و یقینی اند؛ مثل «کل بزرگتر از جزء خود است» و «عدد سه فرد است»؛ درحالیکه پاره ای دیگر از آنها خطاپذیر و نیازمند قیاس و استدلالاند. در قسم دوم، به قوانینی نیاز است که فکر را از خطا بازدارد. از این نظر، میتوان قوانین منطق را به قواعد علم نحو همانند ساخت. بر این اساس، در صورت ناآشنایی با منطق، هرگاه با آرائی گوناگون و متضاد روبرو شویم، یا باید میان آنها سرگردان بمانیم، یا همه را ـ با وجود ناسازگاری با یکدیگر ـ حق بپنداریم یا آنکه بیدلیل، برخی از آنها را درست و پاره ای دیگر را نادرست بخوانیم.
موضوع علم منطق
فارابی موضوع علم منطق را چنین میداند:
معقولات، از آن نظر که الفاظ بر آنها دلالت دارند و الفاظ از آن نظر که بیانگر معقولات اند.
از نظر فارابی، رابطه ای تنگاتنگ میان لفظ و معنا وجود دارد و به دلیل همین ارتباط بین لفظ و معناست که پیشینیان، هم معقولات و هم الفاظ حاکی از آنها را «نطق» و «قول» نامیدهاند.
فارابی منطق را یک ابزار میدانست و آن را از فلسفه جدا میکرد و برای منطق به اصطلاح استقلال قائل بود.فرارابی میگفت: برخی چنین بپندارند که «منطق نیز از اجزاء فلسفه است؛ زیرا در این صناعت نیز از اشیاء موجود سخن میرود.» اما اینطور نیست، مسائل منطقی، جنبه ای آلی و ابزاری دارند؛ بر این اساس، گویا این مسائل بیرون از قلمرو موجودات قرار میگیرند و تنها، ابزاری برای شناخت آنها بهشمار میآیند.
پایان بخش اول
برای خواندن بخش دوم اینجا را کلیک کنید
فارابی کیست و منطق او چیست؟
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی