او

 پرده اول

در من، محرکی برای حرکت وجود داشت؛ عاملی که فاصله‌ی بودن تا شدن را برایم تبیین کرد. او مرا به سوی شناخت و فهم آنچه تاریخ از من دریغ کرده بود، سوق داد. همواره می‌دانستم که نقصی بنیادین در کار است، اما امکان بازخوانی جهان برایم فراهم نبود.
پرسش‌هایی بنیادین ذهنم را مشغول می‌کرد:
خدای تاریخ چه کسی بود؟
رانت اقتصادی را چه کسانی می‌دهند؟
چه نیرویی جامعه را به پیش می‌راند؟
در پس سخن از خدا و دین، کدام اندیشه مرا از ادراک بازمی‌داشت؟
درد چیست؟
و آزادی، حقیقتاً چه بود؟

یاغی بودم، اما هنوز خود را نمی‌شناختم. قرائت رسمی دین و روشنفکری، هر دو نیش انتقاد را از من گرفته بودند؛ گویی به اندازه‌ی تاریخ از هستی گله‌مند بودم. در خانه‌ی ما، فردی حضور داشت که مفهوم می‌آفرید؛ نامش را می‌دانستم، اما همواره در نقد دین شناخته می‌شد. همین پسوند «دین‌کاوی» مرا از او دور نگه می‌داشت. دین، واژه‌ای نبود که مرا به کسی مشتاق کند؛ در آن روزها، دین برای من تحریف شده بود.

پرده دوم

سال اول دانشگاه و روزهای آغازین هم‌اتاقی بودنمان بود. در میان کتاب‌هایش، کتابی را انتخاب کرد و به دستم داد و گفت: «دردهایت را بخوان.»
کتاب «او» بود؛ اما گویی فراتر از گستره‌ی دین سخن می‌گفت. از همان صفحه‌ی نخست، مرا به روزگاری برد که سنگ‌های اهرام ثلاثه را حمل می‌کردم. یادآور شد که با مرگ فرعون، گمان آزادی کردم، اما فرعونیت هرگز نمرده بود. بار دیگری بر دوشم نهاده شد و من همچنان در تاریخ جاری بودم. کتاب که تمام شد، شانه‌هایم هنوز زیر بار سنگین تاریخ درد می‌کرد.

من، استحمار شده؛
اینجانبه مستضعف نگاه داشته شده؛
شخصی، استثمار شده.

پرده سوم

با او آموختم که بنویسم، سخن بگویم و از پیله‌ی جهل و تعصب خود تنیده رها شوم. اما زمانی که اربابان زر و زور و ثروت، سخنان او را به ابتذال کوچه و خیابان کشاندند، دیگر نامش را نبردم.

پرده چهارم

امروز، روح فراعنه زنده‌اند و در پی انتقام از او هستند. اما پاسخ خود را یافته‌اند:
«آدم وقتی فقیر می‌شود، خوبی‌هایش هم حقیر می‌شوند؛ اما کسی که زر یا زور دارد، عیب‌هایش هنر شمرده می‌شوند و سخنان بی‌اساسش نیز حرف حساب تلقی می‌گردند.»

او به من گفته بود:
«علت تمام بدبختی‌ها و روح ذلت‌پذیری را در دو چیز می‌بینم: یکی تقیه در برابر حاکم و دیگری ریا در برابر عوام.»

این رنج، جان‌کاه است؛
اما گنج بودن و مجهول ماندنت، علی شریعتی، همچنان باقی است.

 

پوران شریعت رضوی و علی شریعتی
او

 

او
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *