رو به روی من نشسته بود تا با هم حرف بزنیم و نتیجه بشود یک مصاحبه با موضوع کیفیت ارتباط و تعامل نوجوان امروز با خانواده
مدام حرفش را میخورد و از خط قرمزهایی که برایش تعریف کرده بودند نمیگذشت و واقعیت را نمیگفت. یاد خودم وقتی همسن و سال او بودم افتادم؛ همه چیز بد بود، بی احترامی بود، بی حیایی بود بی ادبی بود؛ هر کاری که دوست داشتم بکنم بالاخره یک بدی برایش پیدا میکردند و میگفتند نکن!!! و هر کاری که دوست نداشتم از نگاه آنها خوب بود، کار یک پسر با ادب و محترم خانوادهدار و درس خون بود
ناخودآگاه به او گفتم:
من هر کاری که گفتند بده رو انجام دادم، اونقدرها که میگفتند بد نبود
خودتو رها کن
چیزی نگفت و مصاحبه تمام شد و رفت
وقتی که رفت عذاب وجدان نداشتم، این تمام آنچیزی بود که بلد بودم و یاد گرفته بودم
آزادی و تجربه و جسارت و رهایی
آدمی در زندان خدا واجتماع وعرف و سنت هر چقدر هم خوب و پسندیده باشد چون اسارت را پذیرفته، وجودش بی ارزش وحقیر است
آدمی با آزادی معنا پیدا میکند و در اسارت هیچ فعلی معنا ندارد
در اسارت فیلسوف بودن و مومن بودن و مودب بودن و آقا بودن و خانم بودن و پاک بودن و نجیب بودن معنایی ندارد
همه اینها وقتی معنا دارد که آدمی آزاد باشد
ترس از خدا، چشم به بهشت و واهمه از جهنم داشتن، ترس از آبرو و تلاش برای رضایت پدر و مادر و خیلی ارزشهای دیگر، میلههای زندانی هستند که آدمی را از جستجوگری باز میدارند
امروز یادم آمد که تمام حقیقتی که در زندگی کشف کردم پشت آنچیزی بود که مدام در ذهنم میخواندند بد است، نکن، زشته در شأن تو نیست آدم خانواده دار این کار و نمیکنه و …

برای کارهای بدی که کردم
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی
5 پاسخ به “برای کارهای بدی که کردم”
چقدر دلم میخواست کارهای بد بکنم، الان نه ، نه اینکه بترسم، دیگه جونش رو ندارم
خیلی خوب بود مخصوصا تاکید بر حس تجربه گری در همه امور
ضمن اینکه ما بعدها بخوبی مصداق شعر واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند…..
خیلی باخودم کلنجار رفتم که چیزی بنویسم یانه اخه نوشتن وسوسه همیشگی منه درمقابل خیلی چیزا که مهمترینش دینه .نوجوانی همه ماها گندو مزخرف بودولی ازاون فاجعه تر اینه که همون وضعیت رو برای بچه هام ایجاد کردم و پیش وجدانم شرمنده م. کاش میشد دوبار زندگی کرد
برایم از این دِین بگید و مرسی که نوشتید