اینروزها پایم به اتوبوسهای شهری باز شده. کنار واژهای به نام انسان مینشینم. در حالیکه روبرویم انسانی دیگر نشسته است. با هم به فکر فرو میرویم، به هم نگاه میکنیم، ایستگاهها را میپاییم و در نهایت میرویم
اگر انسان مفهوم مشترکی باشد، اتوبوس فرصتی است که خودم را در کالبدهای دیگرم مرور کنم. یک نمایش کوتاه و معنادار از خودم در جسمی دیگر.
گاهی پسرکی روبرویم نشسته که خودم را در او میبینم،
و گاهی مرد جوانی که کتابش را باز کرده و میخواند. و من دیگری از من است که فرصت این را یافتهام تا ببینمش.
وقتی قضاوتی در کار نیست، انسان، دیدنیترین تصویر از آفرینش است. حتی بیش از بناهای تاریخی، موزهها و گالریهای آثار هنری
علم، فهم، دین و دیدگاه و طرز فکر خاص، تا جایی به کار زندگی میآید که انسان را قاضی نکند. که حکم صادر کند، خوب خوب بد بد
وقتی با همان احساسی که دریا و جنگل و آسمانها را میبینم، با همان چشمهای ساده بی قضاوت،
پسرکی که روبرویم نشسته یک سکانس زیبا از نمایش زیبای زندگی است. که روزی من آنرا بازی کردهام، کودکی جویای زندگی، آرام و پر آرزو و بی قضاوت.
و آن مرد که کتاب میخواند، بازیگر دیگر نقشی است که آنرا من هم بازی کردهام. و آنرا دوست دارم، نقشی از انسانی هوشیار، آرام و متین در جستجوی معنا
بی حوصلهگیهای راننده اتوبوس، هم سکانس دیگری از من است، من همین روزها، در گیر و دار زندگی، افکار مختلف و دشواریهای ادامه دادن

حالا اگر عینک فهم خیالیام را به چشمهایم بگذارم، همان راننده اتوبوس، یک بیشعور است که باید شرکت واحد اخراجش کند، آن مرد که کتاب میخواند، میخواهد با آن قیافه سهراب سپهریوارش بگوید من خیلی میفهمم در حالیکه هیچ چیزی حالیش نیست، و پسرک هم که تکلیفش معلوم است
اگر دیندار بودم که وضعیت فجیعتر بود و همه اینها گناهکار بودند و اگر عینک ثروت روی چشمم بود که همهگی اینها با هم اتوبوس سوارهای حیف نانی بودند که حتی ارزش فکر کردن ندارند.
حالا در میان دو نگاه برای زندگی کردن در اتوبوس، یکی با چشمهای قاضی و یکی با چشمهای جستجوگر، دومی را انتخاب میکنم تا از میان انبوه آدمها، میم را وقتی کودک بود، پیر بود، راننده بود، معلول بود، کارگر بود، پیدا کنم و نگاه کنم
از گذر این نمایش معنادار من در کالبدهای دیگر، فرصتی برای دوست داشتن، بخشیدن و گذر از تفاوتها ایجاد خواهد شد که جهان را کمی زیباتر میکند

یک پاسخ به “تکثیر یا قضاوت”
دیدگاه ها بسته شده است