
همه چیز از یک آزمایش ساده شروع شد. اصرار داشت که برای چکآپ به یک آزمایشگاه بروم و من بیدلیل مقاومت میکردم اما دریافت دفترچه بیمه، الزامی قانونی برای تن دادن به آزمایش خون و ادرار و ریه و قلب و … بود. نتیجه آزمایش دو روز بعد آماده شد
برای ثبت مراحل قانونی به نزد پزشک می روم. با تعجب نتیجه آزمایش را نگاه میکند …
چیزی شده دکتر
در پاسخ گفت:
دقیق نمیدونم. انگار در ادرار شما خون وجود داره
و … دستور فوری را برای آزمایش دوم مینویسد از او توضیح بیشتر میخواهم و میگوید:
نشانه … سرطان کلیه
گیج و منگ تا نتیجه
ساکت، گیج و منگ … به بیرون مطب میآیم و ترانه رضا یزدانی …
“چشام بسته ست
جهانم شکل خوابه
عذابه
اضطرابه
بگو بیهوده نیست
فاصله آب و سراب
بگو خواب بود هرچه که دیدم ….
من و کم کن از این تردید ”
جهان به شدت دور سرم میچرخد
به کجا باید بروم؟ خیابان؟ به فردا؟ یا به انتهای قصه من؟ قدم هایم مسیر خود را خیابان پشت خیابان کوچه به کوچه بدون دستور من می روند. به خانه میآیم
پاسخ دکتر را به صورتی خیالی از روی یک سایت به شریک این زندگی در معرض پایان میرسانم و با غمی بینهایت کودکی را که بی تاب خواب است به سمت اطاق میبرم و روی گهواره میگذارم و …
لالا لالایی … لالا لالایی
بخواب
آزمایش خون یا آزمایش جان
خودم هم به خواب میروم و تمام کابوسهای سی و چند ساله را در خواب میبینم. زندگی بی نفس. زندگی بی کلیه. یا مرگ بیدار میشوم. لش تن و روح خسته را به خیابان میکشم. باز پاهایم بی مسیر میتازند. کوچه به کوچه. خیابان به خیابان
مگر میشود؟. من و سرطان؟ این چه پیوندی ست؟ به همین سادگی؟ به کارهای نکردهام میاندیشم، مجلهای که هنوز قصه رسیدنش به گیشه مانده … رمان نصفه مانده “شب هول” به کودکم. بزرگ شدنش یار بی من در دنیایی که لابد هنوز تعریفش نکرده. میخواهم حقیقت سرطان را واضحتر ببینم. پاهایم را به نزدیک ترین پزشک متخصص میکشانم. و باز همان حرفها …. احتمال سرطان زیاد است. نسخه آزمایش مجدد را برای اطمینان مینویسد. باز آزمایشگاه. باز یک حالت ادراری
نتیجه رو یه ساعت دیگه می تونید از سایت مشاهده کنید
و باز یک ساعت برزخی. و البته اینبار با پذیرش یک پایان محتوم. در شهری که غربت است و غربت به آزمایشگاه بروم. میشود از این تلختر به پایان رسید؟ به خانه میرسم. کسی نیست!!! سکوتش وحشتناک و سرعت ساعتش بغض آور … یعنی یک ساعت گذشته است؟ یک ساعت حالا حیاتی؟؟؟ دستانم نمیلرزد پاسخ اگر مثبت بود هم به کسی نمیگویم. اگر …. اگر عید آخر است، با زندگی در پیش آدمها و جادهها و مشهد و چالوس میخندم. و با مرگ در درونم میسازم . مادرم را به قدر کفایت میبوسم. کودک را به قدر ابدیت به سینه ام میفشارم و دستان یار را تا ثانیه آخر …. این است شاید تقدیری که تا روز مرگ هزار بار میمیراند. و این همه مرگ
و این همه پائیز که از طاقت من بیرون است. سرعت تمام نت های دنیا را برای شتراک من گذاشتهاند …. نتیجه آزمایش شما آماده است
Blood —— Negative
و باز زندگی
پس از مرگ

حوالی یک جواب از آزمایشگاه
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی