نگو چشم. لطفا نگو چشم.
در کودکی و همین حالا از میان همه کلمات بیشتر دوست داشتم و دارم شبیه کلمه “چرا” باشم. طبیعتا آنروزها دلیل خاصی هم نداشتم. شاید اطرافیانم فکر می کردند خنگم که به دنبال دلیل هر امر بدیهی بودم اما حالا که فکر می کنم می بینم که هیچ حرفی از هیچ کس برایم حجت نبود و نیست. پدر و مادر و بزرگتر و معلم و استاد و … هیچ عنوان دیگری صرف عنوانش نمی توانست برایم مشرعیتی بیش از “چرا” داشته باشد. من باید می فهمیدم.
می فهمیدم که چرا خدا هست! چرا نباید فوتبال ببینم، چرا شب باید خوابید، چرا انقلاب شد، چرا جنگ شد چرا کسی چشم می خورد و چرا می گویند نباید قیچی را در هوا باز و بسته کرد که دعوا راه می اندازد و چرا عدد سیزده نحس است و چرا باید عود را دود کرد و …
این چراهای آخرم به خصوص روی مغز آدمها بود.
کلمه ممنوعه چرا
در خانه خیلی های مان چرا کلمه ممنوعه است و در جواب بزرگتر ها می گویند
چرا؟
چون من می گویم
در مدرسه هم باید اعتماد می کردیم و اگر می پرسیدیم چرا؟
معلم می گفت چرایش به تو ربطی ندارد
در دانشگاه هم که چرا برای استاد و همکلاسی ها وقت گیر بود و نمی گذاشت کلاس یک ساعت زودتر تمام شود و … کسی که چرا می گفت سوژه ی خنده و خشم بود
در جامعه هم که چرا پاسخش بازداشت و باطوم و … بود
تا ما اینچنین در ظاهر باهوش و فهمیده و در باطن جامعه “چرا کش استبدادی” حیواناتی بی دردسر و رام و حرف گوش کن باشیم
چنین جامعه ای دو ویژگی دارد
اول اینکه در ناخودآگاهش پر از عقده های پرسش است
و
دوم اینکه مسیر کسب جواب را نمی داند و در نتیجه سه گروه می شویم
سه گروه …
گروه اول آنها که سرشان به جهل گرم است و در سیاست و زیستن فردی و اجتماعی و علم و رفتار مقلد هستند و تمام زندگی شان گوسفند وار می گذرد
گروه دوم آنها که سوال زده اند اما از سوال زدگی به غر زدن می رسند. حتی در بدیهیاتی که می توانند با یک جستجوی ساده پاسخش را دریابند به جای جستجو، غر می زنند.
گروه سوم آنهایی اند که سوال زده اند اما غز نمی زنند اینها که علت و معلول را نمی شناسند و برای پاسخ سوالهای شان با سر خوردگی که از گروههای مرجع ایجاد شده به سراغ رمال و فال گیر و خرافه می روند تا برایشان سر کتاب باز کنند و دعا بنویسند و افراطی هایشان در پی استخدام جن هم می افتند
اگر استبداد را حیوان درنده ای تصور کنیم که از انسان، جنازه ای زنده اما در بند می سازد، فراموش نکنید که خوراک آن، این سه گروه هستند،مقلدها و غرغروها و خرافاتیها
پدر و مادری که سنبل استبدادی و بخاطر جایگاهت فرزندت، حق سوال و نه!!!ندارد
معلمی که در درس ت چون و چرا نداری
شما …
شما در عین حال که خود برای میان وعده های مستبد بزرگتر، گوسفند نحیف و سر به زیر و قابل ذبح و تناولی، خودآگاه و ناخودآگاه دستگاه گوسفند پروری هستی!!! و گوسفندانی می پرورانی برای وعده های اصلی یک نظام کلان استبدادی
مخلص کلام اینکه برای فرزندان و کوچکترها و زیر دستان و مستضعفان می بایست محل چون و چرا حتی در بدیهیات بگذارید
شما هر که هستید
پدر و مادر و شوهر و ریش سفید و آخوند و رئیس و سرمایه دار و … در نهایت هیچ نیستی!!!
شک نکن. هیچ کس هم از طرف خدا و خدایگان روی زمین نیست که مشروعیتی چنان داشته باشد که نتوان از او دلیل رفتار و حرف و … را پرسید
از سوال و “نه” نترس
که اگر ریگی به کفش داری که هیچ
به استحمار و استثمار و استثمارت ادامه بده
و اگر ریگی به کفش نباشد، نهایتش یا پاسخ صحیح است یا اصلاح یک روند اشتباه
خاستگاه مبارزه با استبداد اول در خانه و مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره است
نه در خیابان
که مستبد و استبداد زمانی میمیرد که همه گی بیشتر شبیه کلمه چرا باشیم تا شبیه زهر واژه “چشم

نگو چشم
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی