ما نیازمندان عباس شعبده‌باز

در همان روزهایی که از کرونای ویروسی خبری نبود اما کرونای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، ریه های زندگی را از کار انداخته بود، عباس شعبده‌باز را یک عروسی دیدم.

او دلقک نبود که اگر هم بود، ایرادی نداشت اما او شعبده‌باز بود،  تردستی هنرمند که شادی را می شناخت و امید را و عشق را و از جنس مردم بودن را
شادی ارسالی عباس مبتذل نبود، مخدر نبود
آن شبها، حال خسرو آواز ایران خوب نبود، او اما در میانه شعبده و رقص و پایکوبی حواسش بود و با درد و غم و امیدی بی مثال برای استاد شجریان، از همه حضار آرزوی خوب گرفت، دعا کرد و حس و حالش را روانه بیمارستان جم کرد
عباس کارش را باد بود، الگوی اداره جامعه را با امید می کشید، از یک جعبه ی ساده، ده گیتار بیرون کشید و با هر ده گیتار با عشق نواخت، رقصید و منی که عاشق رقصم و هیچگاه به غیر از رز باکسی نرقصیده ام را هوایی کرد
دوست داشتم با عباس شعبده‌باز دیوانه وار برقصم آنقدر سرم را بچرخانم که از واقعیت جدا شوم
نرقصیدم اما حالم از او خوب شد
ای کاش آن بالای حاکمیت یک عباس داشتیم که از یک جعبه چند گیتار بیرون می کشید و برای یتیم خانه ایران می نواخت و ما همه می رقصیدیم
کاش هر خانه یک عباس داشت
کاش هر زن و کودک و مرد و سالمند و جوان یک عباس شعبده‌باز داشت
که چهره و عملش بخنداند و امید دهد اما مبتذل نباشد، غم را ببرد اما درد را نه
که بی درد زیستن …

پانویس:


این نوشته بماند به یادگار از روزهایی که کاش تمام شود
ششم اسفندماه هزار و سیصد و نود و هشت


ما نیازمندان عباس

نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *