
احمد زید آبادی به”شرف اهل قلم” شهرت دارد، روزنامه نگار و فعال سیاسی ست، زاده ابراهیم آباد زردوئیه از توابع سیرجان است، و سالها قلم فرسایی و سیاست ورزیاش البته به عنوان یک روزنامه نگار او را روانه زندان و انفرادی کرد. کسی که به قول خودش سرنوشت به دنبالش بود، چون دیوانه ای تیغ به دست که بر خلاف همسالانش تسلیم آن نشد و در نهایت فقر و سختی دست به “انتخاب”زد و انتخاب او آزادی و شرافت بود
…
کتاب “از سرد و گرم روزگار” داستان همین انتخاب است که تا روزگار ١٨ سالگی احمد زیدآبادی را به تصویر و وصف کشیده است.
نویسنده،حال و روز یکی از محروم ترین روستاهای ایران را درد هه چهل تا شصت شمسی به تصویر می کشد و طریقه امرار و معاش، فرهنگ و کشاورزی و ارتباطات افراد را به خوبی توصیف می کند
حال و روز جوامع روستایی در آستانه انقلاب و تحولات آنی و تکان دهنده رفتار جامعه و تغییر نقابها و سادگیها و امیدها، معجونی ست که زید آبادی تا آنجا که تیغ تیز سانسور بر آن کشیده نشود در کتاب زندگانی خود آنرا به قلم آورده است:
“با پیروزی انقلاب بسیاری از کسانی که تا آن هنگام تردید و یا بدبینی خود را نسبت به تحولات انقلابی پنهان نمی کردند به سرعت تغییر عقیده دادند. ظاهرا برنامه های تازه رادیو و تلوزیون در تغییر نظر آنها بسیار موثر بود. زن بی سوادی در همسایگی ما که تا پیش از ٢٢ بهمن طرفدار سرسخت شاه بود، صبح ٢٣ بهمن پس از آن که سرود”ایران ایران رگبار مسلسل ها” را از رادیو شنید چنان منقلب شد که به گریه افتاد و همزمان دهها فحش نثار شاه و خانواده اش کرد”
زید آبادی دلایل ارائه شده به جامعه روستایی زیدآباد برای جذب آنها به انقلاب را عمدتا نابه سامانی های اقتصادی-سیاسی می داند و می نویسد:
“در پی دلیلی برای حمایت از انقلاب بودم و از همین رو در هر نقطه ای که سخنرانی به پا بود شرکت می کردم. سخنرانان عموما با هیجان و احساس سخن می گفتند. یکی از آنها از اینکه شاه خاویار ایران را صادر می کند و به جای آن مرغ یخ زده و گوشت گوسفند مرینوس وارد می کند به شدت انتقاد می کرد…یک سخنران معمم، شرح مبسوطی از شکنجه گاه های حکومت پهلوی ارائه می کرد. او از تجاوز وحشیانه و دست جمعی به دختران مسلمان به خصوص صدیقه رضایی…سخن میگفت و آنگاه از سوزاندن مهدی رضایی روی تابه برقی، سوراخ کردن مغز شیخ حسین غفاری و اره کردن پای سید محمد رضا سعیدی به عنوان جنایات غیر انسانی یاد کرد.
زیدآبادی در وصفی دیگر از روزهای انقلاب به دو قطبی های کشنده در تار و پود جامعه گریزی می زند و به تقابل مردم با مردم می پردازد:
زیدآبادی در وصفی دیگر از روزهای انقلاب به دو قطبی های کشنده در تار و پود جامعه گریزی می زند و به تقابل مردم با مردم می پردازد:
“یکبار به همراه مردی از کمربندی سیرجان عبور می کردم، چند نفر جلوی ماشین او را گرفتند و پرسیدند طرفدار شاه است یا آیت الله خمینی؟مرد کمی مکث کرد و گفت: شما طرفدار کدام یک هستید؟ آنها گرایش خود را بروز ندادند …مرد لختی اندیشید و گفت: اگر شما طرفدار یکی از آنها هستید، من طرفدار هر دو هستم، چون یکی شاه کشور است و دیگری رهبر دین”
کتاب احمد زیدآبادی انبوهی از خاطرات ملموس ایران چهار دهه پیش را در خود جای داده است، خاطراتی که با احوالات این روزهای ما قرابت زیادی دارد که به خواندنش خیلی می ارزد …
اگر دوست داشتید بخرید و بخوانیدش

معرفی کتاب سرد و گرم روزگار
نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی