هفت فکت هفته (۲۵)

جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰

پوچ، احمقانه و مبتذل!! هفت فکت هفته را رها کن، این صفت بسیاری از اتفاقات روز است، مثلا می‌شود اینطور گفت: شکل ایفای نقش و اطهار نظر ایران در جنگ روسیه با اوکراین، پوچ، احمقانه و مبتذل است، حس تسبیح زدن دور دریاچه چیتگر پوچ و احمقانه و مبتذل است

پوچ، احمقانه و مبتذل در جمعه ۶ اسفند می‌تواند خواندن این مطلب باشد که خانه‌ هوشنگ ابتهاج که در آن درخت ارغوان‌ وجود دارد و سایه در آن معروفترین شعر معاصر یعنی شعر ارغوان را سروده، اینروزها دفتر یک شرکت سیمان است

به این فکر می‌کنم چطور ارغوان خشک نمی‌شود؟

شاید به این خاطر که در شعرش میخوانیم

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد رنگین رفیقانم را

بر زبان داشته باش؛

تو بخوان نغمه ناخوانده من

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

 

سالروز تولد هوشنگ ابتهاج بود، مردی که به قول دوستی: امید هزاران زن و مرد آگاه است به ۹۹ سال سیگار کشیدن و زیستن و نمردن و خلق کردن.

شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۰

ظندگی که تکراری و ملال عاور شد به عان آدط نکن‌، سئی کن عان را طقییر دهی، هطآ عگر عان طغیبر عشطباح‌ باشد

عین جمله را دوصتم امروز که همه چیز برایم طکراری بود نوشت و روی میظم گزاشط

 

یک‌شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰

با ما بودی

بی ما رفتی

چو بوی گل به کجا رفتی تنها ماندم تنها رفتی

چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود …دور از یارم خون می‌بارم … 
فتادم از پا به نا توانی اسیر عشقم چنان که دانی 
رهایی از غمت نمی‌توانم تو چاره ای کن که می‌توانی

سالروز درگذشت استاد بنان بود و به خودم می‌گویم اگر تو ماندی و من از این دنیا رفتم، روی مزارم تصنیف کاروان با صدای بنان را پخش کنید

به فکر فرو رفتم، چیزی نگفتم، می‌دانم که برای خودم دشوار خواهد بود

 

دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰

آیا گناه مانع آفرینش هنری است؟

من فکر نمی‌کنم

چون فقط این گناه است که برانگیزاننده‌ ست

آلفونس دو لا مارتین شعر دریاچه یکی از شاهکارهای ادبیات فرانسه را بر بستر یک گناه سروده است

با خودم می‌خوانم و لذت می‌برم:

یکدیگر را پس بداریم دوست، بداریم دوست! وزین زمان گذرا،

بشتابیم تا بگیریم بهره ای

آدمی را نیست در جایی بندری، زمان را نیست در جایی

ساحلی.

«او روان است و ما درگذریم!»…

ابدیت، نیستی، گذشته، ورطه‌های تاریک،

چه می‌کنید با روزهایی که می‌بلعید؟

بگویید: این لحظات اوج سرمستی را به ما بازمی‌گردانید؟

همان‌هایی را که از ما می‌ربایید؟

 

سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۰

امروز یکی از یادداشت‌های چند سال پیش‌ام را می‌خواندم که در آن نوشته بودم‌

مسئله از روزی آغاز شد که زیبایی …

مسئله از روزی آغاز شد که زیبایی نه یک ارزش افزوده برای زندگی که یک مسئله و معضل شد

با خودم می‌گوید کدام روز؟

جواب خودم را نمی‌دهم

در ادامه آن یادداشت نوشته بودم

عجیب اما واقعی ست که خانه های اجداد ما تا دوره مشروطه پنجره نداشتند و همان دیوار های بی پنجره را هم با دیواره ای دیگر پنهان می کردند، زن در پستو بود و زلف مرد زیر کلاه! چشم بر زمین دوخته باید می‌شد و عشق هم که تکلیفش معلوم بود

انباشت محرومیت از زیبایی در تار و پود جامعه ایرانی رفته است و در ژن و چشم این مردم زیبایی یک عقده ست.

با خودم می‌گویم کدام مردم؟

جواب خودم را می‌دهم

می‌گویم: می‌نوشتی “جهان بدون زیبایی، زشت است”

کافی بود

چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰

امروز یک نفر مدام قصد داشت با من حرف بزند و من حوصله‌اش را نداشتم

گفت: زهره صبور فکور از دنیا رفت گفتم

رفته که رفته!! خدا رحمتش کند

گفت زیلنسکی پای روسیه را در گل اوکراین فرو می‌کند، گفتم: به من چه!

گفت اروپا در آستانه بحران است، گفتم به من چه؟

با خودم گفتم که قرار نیست که هر هفت روز هفته هر چیز به من ربط داشته باشد

اصلا امروز همه چیز به من چه؟

آن یک نفر که‌ انگار شنیده بود این غرولندهای من را، خیلی آرام گفت

نکنه می‌خوای چهارشنبه‌های به من چه راه بیاندازی؟

خیلی خُنُک و بی نمک بود

اما همین هم به من جه

.

پنج شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰

حالا همیشه در ایران این‌طور نبوده که امروز هست، یکم مارس سال ۱۷۳ پیش از میلاد، ششمین شاه ایران، مهرداد یکم اشکانی در اجتماع بزرگان ایران اعلام کرد که تصمیم گرفته است کشور دارای ضوابط لاتغییر (اصول اساسی) شود تا حقوق و تکالیف همه (دولت و ملت) در آن روشن باشد. این تصمیم “مهرداد” مورد تایید حاضران در نشست قرار گرفت و ایران دارای قانون اساسی و دو انجمن شد، انجمن بزرگان و انجمن شاهزادگان که مجموعه این دو مجلس را “مِهستان” می‌گفتند.

البته شاه‌ها همه بی ادب بودند و ما در طول تاریخ نباید دلخوش به این مقدار می‌بودیم که فقط مسکن بسازند، آب و برق را مجانی کنند، اتوبوس را مجانی کنند. دلخوش به این مقدار نباید می‌بودیم. باید آنها را مجبور می‌کردیم که بگویند “معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدیم.شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم

 

هفت فکت هفته
هفت فکت هفته

 


هفت فکت هفته (۲۵)

نویسنده: مهدی رزاقی طالقانی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *