تاریخ و قابلیت علمیِ شناخت

مقدمهای بر علم بودن یا نبودن تاریخ
نکته که آیا تاریخ علم هست یا نه اکنون دیگر یک مسئله کهنه است. با این همه، حتی کسانی که تاریخ را علم میدانند – و حیثیت آن را به عنوان علم در خور تردید نمی شمارند – باز به هیچ وجه قطعیت موضوع آن را با آنچه به فیزیک یا ریاضیات مربوط میشود قابل مقایسه نمیدانند. در حقیقت فقط در علوم مربوط به طبیعت است که میتوان از رابطه ریاضی که بین پدیده ها هست سخن گفت – قانون چنان که فقط آنجا که قانون ثابتی حکم فرماست می توان از پیش بینی قطعی و ضروری که یک غایت عمده علم است صحبت کرد.
به علاوه تاریخ نمیتواند از مشاهده مستقیم – مثل آنچه در علوم معمول است – استفاده کند و رویدادها را که بررسی توالی آنها موضوع کار آن است فقط معالواسطه مدارک و اسنادی که تنها تصویر ناقصی از اصل رویدادها میدهند میتواند درک کند.
این تصویر ناقص را هم مورخ بعد از جست و جوهای دشوار در مآخذ و مخصوصاً بعد از نقد دقیق محتویات آنها می تواند به دست آورد. اما نکته اینجاست که محفوظ ماندن و به دست آمدن این اسناد و مدارک گه گاه به نظر می آید که خود به آنچه تصادف و اتفاق می خوانند مربوط است و قطعاً بسیار وقایع و رویدادها هست که در جریان تاریخ تأثیر داشته است، اما به علت عدم ضبط یا فقدان ماخذ بر مورخ مجهول مانده است و خواهد ماند.
این نکته نیز که سروکار تاریخ غالبا با امور جزئی و فردی است مانع عمده ای است در نیل آن به تجربه و قانون در واقع حوادث تاریخ که همواره به زمان و مکان خاصی مربوطند – در شروط و احوال خود در تمام عالم فقط یک بار روی میدهند، شباهت آنها هم نه تکرار واقعی است و نه حاکی از وحدت تمام اسباب.
تفاوت کار مورخ و جامعه شناس
درست است که جامعه شناسی هم با آنکه قسمت عمده این دشواری ها را در پیش دارد دم از تجربه می زند، و از قانون، لیکن کار مورخ را همه جا با کار جامعه شناس نمیتوان قیاس کرد.
برای تاریخ، حوادث و اشخاص بیشتر اهمیت دارند، درصورتی که جامعه شناسی بیشتر با مؤسسات – بنیادهای اجتماعی – سروکار دارد. درعین حال برخورد مجموع حوادث، افراد و مؤسسات است که تاریخ را به وجود می آورد. نکته این است که تاریخ تا وقتی تأثیر متقابل این عوامل را توجیه نکند جنبۀ علمی ندارد نهایت آنکه در توجیه این امر مورخ – بیش از جامعه شناس – به تأثیر زمان و مکان توجه دارد.
به علاوه تاریخ نمیتواند جامعه انسانی را به عنوان یک پدیده ثابت و بی حرکت مطالعه کند؛ میبایست آن را در طی حرکت و تحولش نیز بررسی کند. این حرکت و تحول هم البته یک جریان بطی نیست جنگها، انقلابها، هجومها، وخشونتهای دفعی این جریان را به اقتضای احوال سریع تر میکند یا بطیءتر – و این همه کار تاریخ را به عنوان علم مشکل میدارد

تاریخ و نظارت بر مزاج جامعه
آیا مجموع این حوادث که تاریخ معمولاً با آنها سروکار دارد نشانه هایی از دگرگونیهای مزاج» یک جامعه نیست که بررسی و شناخت آنها به منزله یک نوع نظارت در تندرستی یا انحراف مزاج جامعه باشد؟ در این صورت تاریخ – لااقل در مورد اقوام زنده و موجود عالم – نوعی «معاینه بدنی کامل خواهد بود که نشان میدهد جامعه زنده از جانب کدام کمبودها و بیماری ها در معرض تهدید ممکن است. باشد اما این یک رؤیای دلنواز است که فقط پیروان سن سیمون (۱۷۶۰) – ۱۸۲۵) ممکن است درباره تاریخ پرورده باشند و در حال حاضر هیچ امیدی به تعبیر و تحقق آن نیست.
تاریخ و پیشبینی آینده
وقتی افراد و اتفاقات که محرکات آنها را نمی توان حصر کرد، در تاریخ و جریان آن نقش انکارناپذیر دارند جریان تاریخ و آینده آن را چگونه میتوان پیش بینی کرد؟ اسوالد اشپنگلر، مدعی بود که با درون بینی و اشراق مورخانه میتوان آینده را بازشناخت اما این دعوی بی حجتی است و آن نوع اشراق و درون بینی علما که موجب کشف در علوم شده است، در واقع مبنی بر یک نوع استدلال ناخودآگاه آن علما بوده است نه یک نوع مکاشفه دانیالی که ممکن است برای مورخ دست دهد. به علاوه جایی که در آن استدلال خوداگاه و قانون و ضرورت – البته به صراحت و قطعیت علوم طبیعی – وجود نداشته باشد، نمی توان توقع کشفهای آمیخته به اشراقی را داشت که میبایست بر استدلال ناخودآگاه مبتنی باشد.
…
حقیقت آن است که تاریخ به هیچ وجه نمیتواند چیزی را به طور دقیق پیش بینی کند از آنکه حوادث تاریخ – به علت آنکه محدودیت علم ما جز بر قسمتی از تسلسل آنها امکان احاطه ندارد – تابع هیچ ضرورت اجتناب ناپذیری نیست. درست است که تاریخ روی هم رفته تصور یک نوع ترقی را به انسان القا میکند اما این ترقی در ظاهر چنان حرکت مارپیچی دارد که آن را اگر فقط از دیدگاه عمر کوتاه تاریخ گذشته بنگریم و به آینده دور و دراز انسانیت نظر نیفکنیم به هیچ وجه نمیتوان یک قانون خواند – و یک ضرورت در هر صورت تاریخ – به عنوان مجموعه رویدادهای گذشته – هرچند نمی تواند به قانون منتهی شود و تجربه ای هم که احیاناً از آن حاصل تواند شد میبایست با نهایت احتیاط مورد توجه قرار گیرد باز این امر به هیچ وجه نمی تواند امکان علمیت تاریخ را به کلی نفی کند.
در واقع تنها با ادراک و تصور روابط ریاضی بین پدیدههای گوناگون نیست که آنها را می توان به وجه علمی تبیین کرد در هر نوع تبیین که بتوان بین آنچه خطاست و آنچه حقیقت است فرق گذاشت نتیجه علمی است. مطالعات تطبیقی که جای دیگر از آن صحبت کرده ام مبنای نوعی قیاس است که میتواند مورخ را در شناخت شرایط و عوامل – اگر نه اسباب و علل – حوادث کمک کند. مورخ وقتی در تشخیص خطا و صواب ملاکهایی دارد و میتواند بین پدیده ها رابطه ای پیدا کند که اگر علیت تام نیست، از نوع علیت جزئی هست ، میتواند نوع شناخت خود را از لحاظ علمی معتبر بشمارد.
نویسنده: عبدالحسین زرینکوب